معماری، تشریفات و قدرت؛ گلرو نجیباغلو
Architecture, ceremonial, and power: Gülru Necipoğlu
کتاب معماری، تشریفات و قدرت، نوشتۀ گلرو نجیباغلو، در واقع برگرفته از رسالۀ دکترای او در دانشگاه هاروارد به راهنمایی اولگ گرابار[1] است. او در این کتاب کاخ توپقاپی را در اوایل عصر مدرن، یعنی قرن پانزدهم و شانزدهم، بررسی میکند.
کاخ توپقاپی نزدیک به چهار قرن اقامتگاه سلطنتی و مقرّ دولت عثمانی بوده است. اگرچه این کاخ یکی از مشهورترین بناهای امپراتوری عثمانی است و نیز به دلیل کنجکاوی غربیان به شرقِ غریب، آثار متنوعی دربارۀ آن شکل گرفته است. اما در عین حال یکی از بناهایی است که کمتر آن را فهمیدهاند.
سلطان محمد دوم در قرن پانزدهم طرح کلی آن را شکل داد و ساختمانهای اصلیاش را بنا کرد. این کاخ در قرن شانزدهم، در زمانی که عثمانیان تحت لوای حکومت سلطان سلیمان محتشم در اوج قدرت خود بودند، به شکل نهاییاش رسید. از آن پس با گذشت صدها سال و علیرغم مرمتها و بازسازیهای دائمی ساختار اصلی آن به طرز چشمگیری دستنخورده باقی ماند؛ گویی هرگونه مداخلهای در شکل اصلی آن ممنوع بوده باشد. این کاخ تا قرن نوزدهم، که دولت عثمانی اروپا را الگوی خود قرار داد و تصاویر مرسوم این کاخ را تغییر داد، پیام سلطنتی آن تغییر نکرده بود تا آنکه در سال ۱۸۵۳ بود که این کاخ به قصد کاخ نئوکلاسیک دلمهباغچه رها شد.
امروزه کاخ توپقاپی همچون تودهای از بناهای سادهای به نظر میرسد که دورتادور حیاطهایی گرد آمدهاند؛ تودهای که فاقد عظمت و محوریت و قواعد نقشۀ هندسی منطقی است که خصوصیت مجموعههای مساجد سلطنتی عثمانی به حساب میآید و ما امروزه به ناگاه این خصوصیات را به قدرت ربط میدهیم و از این رو از رساندن پیام سلطنتی بازمانده است.
چرا این بنا منسجم و با عظمت بهنظر نمیرسد؟ اغلب پاسخ را در «خشوع پارسایانۀ» سلاطین عثمانی میجویند که گفته میشود ترجیح میدادند حمایت مالی خود را بر مجموعههای مذهبی باشکوه متمرکز کنند و کاخهایشان را ساده نگاه دارند. مشکل این پاسخ آن است که منابع عثمانی توپقاپی را کاخی ساده نمیدانند؛ برعکس، بدون استثناء، این کاخ را نماد عظمت شاهنشاهی و مایۀ فخر و مباهات میدانند. واضح است که معیارهای آنها از عظمت در معماری کاخ با معیارهای ارزیابی ساختمانهای عمومی اجتماعی ـ مذهبی یکسان نبوده است. این معیارها چه بودهاند که اکنون دیگر برای ناظر مدرن روشن نیستند؟
گلرو نجیباغلو در این کتاب تلاش میکند تا اطلاعات موجود در منابع عثمانی و اروپایی را با اطلاعات حاصل از بقایای واقعی معماری ادغام کند. او تلاش نکرده توصیف باستانشناختی کاملی از هر سازۀ کاخ یا تحلیلی دقیق از تشکیلات نهادی پیچیدۀ آن بدهد، بلکه در عوض هدفش این بوده که برنامۀ معماری آن را در زمینۀ تاریخی خاص دورۀ شکلگیریاش در قرون پانزدهم و شانزدهم تفسیر کند. در کمال تعجب، پیش از این کتاب (همانطور که خود اشاره میکند) هیچگونه کوششی برای ترسیم نظاممند تاریخ این ساختمان یا درک نمادگرایی سلطنتی کلی کاخ توپقاپی صورت نگرفته است. این کاخ بدون شک بنای تاریخی بسیار مهمی در حوزۀ تاریخ معماری اسلامی است؛ بهخصوص با توجه به قلّت کاخهایی که از مهجوریت یا ویرانی سلسلههای بعدی جان سالم بدر بردهاند. نجیباغلو از طیف گستردهای از منابع دست اول و نیز اسناد بایگانیشده و اغلب منتشرنشده برای بازسازی مجموعۀ کاخی بهره برده است. او تلاش کرده است تا این مجموعه را در زمینۀ تاریخی خود به عقب برگرداند. این زمینه نهتنها شامل شرایط حامیانش بلکه شامل تعامل مجموعه در عرفهای مختلف فرهنگی و ایدئولوژیک نیز میشود.
این کاخ زمانی عرصهای وسیع برای اجرای تشریفاتی بود که کوچکترین جزئیاتش نیز معین شده بود. زمانی زبان نمادین این کاخ نشان از بلندمرتبگی سلطان در برابر رعایایش و بزرگان و نمایندگان قدرتهای بیگانهای که به دربار او میآمدند داشت. تشریفات سفتوسختی که محمد دوم معین ساخت و سلیمان اول بسط داد، نمایانگر انزوای سلطان از جهان بیرون است که به وضوح مناطق در دسترس را از مناطق خارج از دسترس کاخ متمایز میسازد. این کاخ شامل مجموعهای از حیاطهاست که به ترتیب خلوتتر میشود و نهایتاً به اقامتگاه سلطنتی دور از دسترس همگان میرسد. این فضاها در دنبالهای پشتسر هم تجربه میشود و حیاطهای مجزا و عناصر معماری بهظاهر گسیخته، با گذر از فضا و زمان به هم میپیوندند و در کلی منسجم و متراکم یکی میشوند. جریان تشریفاتی، با افزودن بُعدی روایی به فضاهایی که با سلسلهمراتب نظم یافتهاند، شمایلنگاری معماری سلطنتی را مفصل و مؤکد میسازد و ناظر را از جایگاه معین تشریفاتی به جایگاهی دیگر میکشاند.
دو حیاط عمومی اول، که کارکردهای اداری مختلفی را در خود جای میداد، همچون صحنۀ تئاتر برای اجرای تشریفات عمل میکرد که در آن سلسلهمراتب مقامی و دولتی و سلطنتی در مقیاس چشمگیری به نمایش در میآمد؛ بدین منظور که هم خارجیان را تحت تأثیر قرار دهد و هم ایدئولوژی امپراتوری مطلق را تقویت کند. حیاط سوم که داخلیترین حیاط و منزوی بود و به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم میشد، چیزی بیشتر از یک اقامتگاه سلطنتی بود. در آن، غلامان بردۀ مطیع سلطان میزیستند و زیردست مربیان تعلیم داده میشدند و تحت نظارت دقیق خواجگان بودند تا نهایتاً با عنوان دیوانسالار مناصب عالی حکومت سلطنتی مطلقه را اشغال کنند. غلامان و کنیزکان جوان، در خوابگاههای جداگانهای در محوطههای کاملاً مشخص مردانه و زنانۀ حیاط سوم ساکن بودند و در فرهنگ درباری مشترکی تحصیل میکردند و سرانجام با یکدیگر ازدواج میکردند تا نخبگان وفادار حاکمِ امپراتوری را تشکیل دهند. مدرسۀ کاخ، که سلطان و خانوادهاش نیز در آن اقامت داشتند، با باغهایی مملو از کوشکها و چشمهها احاطه شدهبود و قلمرو خصوصی سلطان به حساب میآمد.
کاخ توپقاپی علاوه بر صحنهای برای بازنمایی قدرت دودمانی، مرکز اداری امپراتوری وسیع نیز بود و مدرسه و اقامتگاهی برای خانوادۀ سلطنتی داشت که در حجابی رازآلود فرو رفته بود. مجموعۀ کاخ متشکل از کارگاهها، زرادخانهها، درمانگاهها، اصطبلها، آشپزخانهها، نانواییها، حمامها، تالارهای ملاقات، خزینهها، کتابخانهها، بایگانیها، مساجد کوچک، خوابگاهها، کوشکها، زمینهای ورزشی، پارکهای حیات وحش، استخرها، چشمهها و باغها بود که هزاران ساکن را در خود جای میداد. مجموعۀ کاخ، به منظور استقرار همۀ این مکانها، فضایی وسیع را از شهر جدا کرده بود و پیام سلطنتیاش را نه از طریق غلبۀ عمودی یک بنای واحد، بلکه در عوض از طریق گستردگی افقی ساختمانهای متعددش میرساند. این خود نشانۀ مشخصی از تشکیلات نهادی یک مجموعه بود که سلسلهمراتبی چشمگیر از خدمتکاران و ملازمانش از آن محافظت میکردند.
تاریخچۀ اولیۀ بناهای کاخ نشان میدهد که آنها عموماً به همان نحوی که در ابتدا بودند باقی ماندهاند، زیرا نمادگرایی سلطنتی که در تشریفات و تشکیلات نهادی کاخ گنجانده شده بود تاب تحمل تغییرات زیادی را نداشت. میان ساختار معماری کاخ و تشریفاتش و دولت مطلقگرایی که به آن خدمت میکرد ارتباطی بینابینی وجود دارد. کاخ توپقاپی به مثابۀ یک کل، سنت سلطنتی عثمانی منحصربهفردی را تجسم میبخشد که در قرن پانزدهم ابداع و در قرن شانزدهم تثبیت شد. ساختار معماری آن که از لحاظ عملکردی ثابت است و تشریفات پایانناپذیری که بازاجرا میشوند ساختاری سیاسی و مفهومی از پادشاهی را پایهریزی میکنند که تقریباً مترادف با خود «قانون» عثمانی است. این کاخ نظام مرکزگرایی از حکومت سلطنتی را شکل داده بود که بردگان خانگی سلطان (قاپیاغلو) آن را میگرداندند؛ سازوکاری که به منظور تضمین قدرت مرکزی یکهسالار به کار گرفته شد تا از ظهور اشرافیت وراثتی که برتری و مشروعیت و تداوم دودمان عثمانی را به چالش میکشید جلوگیری کند.
نجیباغلو در این کتاب هم گفتمان معماری چندلایهای کاخ توپقاپی را واکاوی میکند و هم سؤالاتی درباب ایدئولوژی حاکمیت، معنای تشریفات درباری، تعامل بین معماری و آیین، منطقهبندی جنسیتی، زندگی عمومی در مقابل زندگی خصوصی، ادراک ناظران از یک ساختمان مطرح میکند. در فصل اول، برنامۀ ساختمانی کاخ و وضع تشریفات آن در زمینهای از فرآیند تاریخی شکلگیری امپراتوری و مرکزگرایی قدرت، که به تصویر و مفهومی جدید از سلطنت و حکومت منتهی میشود، قرار داده شده است. گاهشماری از ساختوساز آن تبیین شده و نقش حامیان سلطنتی و معماران و آذینگران (عثمانی، عرب، ایرانی، و ایتالیایی) در خلق آن به بحث قرار گرفته، و اهمیت نمادین محل و موقعیت آن در آکروپولیس بیزانس تفسیر شده است.
در فصلهای بعدی، تأثیر زیباییشناختی و تشریفاتی کاخ از طریق سیاحتی موکبوار با سیری قدم به قدم در ساختمانهایش بازسازی میشود. از آنجایی که تاریخ ساختوساز پیچیدۀ این ساختمانها و معماری آن پیشتر مطالعۀ قاعدهمندی نشده است، و از آنجایی که در ادبیات تحقیقاتی نقاط بحث مختلفی وجود دارد، هرکدام از ساختمانها با توجه به معماری و تزئینات و کتیبهها، کاربرد و آیینها و ایدئولوژی و نمادها به تفصیل توصیف شده است. نجیباغلو امیدوار است که این سیر و سیاحت در مجموعۀ کاخ، که به کمک معاصران آن (چه داخلی و چه بیرونی) که یا در تشریفات آن شرکت داشتهاند یا در حصار دیوارهایش زندگی کردهاند بازسازی شده، به فهم بهتری از معماری آن کمک کند؛بازسازیای براساس همان الگوی معماری مجموعه که با مرزهای معینی بین عمومی و خصوصی، بیرونی و اندرونی، مردانه و زنانه، سلطنتی و غیرسلطنتی متصل شدهاست. فصل آخر با تفسیری از شمایلنگاری سلطنتی کاخ توپقاپی در زمینۀ گستردهتری از سنتهای کاخهای دیگر همچون نمونههای اسطورهای، اسلامی، ترکی ـ مغولی، رومی ـ بیزانسی و رنسانس ایتالیایی به پایان میرسد. این سنتها همچنین، در سیری در مجموعۀ کاخ، با اشاره به بناهای خاص بررسی میشود. در این فصل پایانی، مضامین و مفاهیم مختلفی که در سراسر کتاب بیان شده بود در گزارشی از کاخ توپقاپی در اوج قدرت عثمانیان در قرن پانزدهم و شانزدهم به یکدیگر میپیوندد.
پینوشت
[۱] Oleg Grabar
منابع
https://www.goodreads.com/book/show/1858605.Architecture_Ceremonial_and_Power