نفت و شکر: هنر معاصر و فرهنگ اسلامی؛ گلن لوری

نویسنده:ستاره نصری

این مطلب غبار را می‌توانید با دیگران به اشتراک بگذارید:

نفت و شکر: هنر معاصر و فرهنگ اسلامی؛ گلن لوری

«نفت و شکر: هنر معاصر و فرهنگ اسلامی»[1] عنوانِ کتابی است برگرفته از سخنرانیِ گلن دی لوری[2]، مدیرِ موزۀ هنر مدرن نیویورک[3]، که در سومین نشستِ سالانۀ ایوا هولتبی[4] در بابِ فرهنگِ معاصر در سالِ 2008 برگزار شد. لوری در توضیح علتِ انتخابِ این عنوان، که برآمده از اثری با همین نام است از قادر عطیه[5]، هنرمند فرانسوی و الجزایری‌تبار، با تأکید بر دوگانگیِ نهفته در عنوان، آن را تمثیلی درخور برای دو محورِ اصلیِ بحثِ خود یعنی فرهنگ اسلامی و هنر معاصر می‌داند.

لوری سخنِ خود را با اشاره به تحولاتِ سیاسیِ سال 2001 و واقعۀ یازدهم سپتامبر آغاز می‌کند و آن را نقطۀ عطفی در جلبِ توجه جهانی به منطقۀ خاورمیانه می‌داند. او، برای واکاوی در پیچیدگی‌های حاصل از آمیختگیِ هنر معاصر و فرهنگ اسلامی، بحث را با پرسش از چیستیِ فرهنگ و هنرِ اسلامی همراه می‌سازد و با اشاره به کتابِ «شکل‌گیری هنر اسلامی[6]» اولگ گرابار[7]، بر بغرنج بودنِ صفتِ «اسلامی» و انتسابِ آن به یک اثر تأکید می‌کند. او در ادامه این سؤال را پیش رو می‌گذارد که چه چیزی این نوعِ خاص از هنر را واجدِ صفتِ «معاصر» یا «اسلامی» یا هردوی این صفات می‌کند؟ او، با بررسیِ برخی از مهم‌ترینِ این آثار، می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد، که آیا مفاهیم و تقسیم‌بندی‌هایی همچون جهانی، دیاسپوریک[8]، پسا‌استعماری، فراملی مفاهیمی درخور و راهگشا برای درک و دریافتِ این آثار است؟ یا بالعکس، پیچیدگی‌های مستتر در این آثار انتسابِ چنین دسته‌بندی‌هایی را بر نمی‌تابد؟

لوری در سخنرانیِ خود تأکید می‌کند که معیارِ انتخابِ هنرمندانِ موردِ بحثِ وی جایگاهی است که این هنرمندان و آثارشان در ساختارِ جهانی و در عرصۀ بازارِ هنر از آن خود ساخته‌اند. او از رویکردِ جهان‌وطنانۀ این آثار سخن می‌گوید و تنوعِ شیوه‌های به‌کار‌رفته و ابزارهای بیانیِ متنوعِ آن‌ها را نتیجۀ دیدگاه‌ها و خاستگاه‌های متفاوتِ هریک از آن‌ها می‌داند. همچنین با پرسش از مفهومِ «جهانِ اسلام» و متأثر از ادوارد سعید[9]، تأکید می‌کند که باید مفهومِ جهان اسلام را، نه چون واقعیتی عینی، بلکه مقوله‌ای ذهنی و برساخته‌ای فرهنگی و یکی از دو قطبِ متضادِ «دوگانۀ جهانِ اسلامی ـ اروپایی» بپذیریم.

همچنین جمعیتِ فزایندۀ مسلمانانِ مهاجر در سرتاسرِ جهان لوری را بر آن می‌دارد که کشورهایی همچون فرانسه و آلمان و بریتانیا را نیز مراکزی برای فرهنگ و حیاتِ هنر اسلامی و به همان اندازه حائزِ اهمیت بداند که خاورمیانه و آسیا و آفریقا همواره مهم انگاشته شده‌اند. او با اشاره به دیدگاهِ هومی بابا[10]، مبنی بر ناکارآمدیِ تعاریف و نام‌گذاری‌های ملّی و جغرافیایی، بر تمایلِ هنرمندانِ مسلمان به یافتنِ جایگاهی در این عرصۀ جهان‌وطنانه تأکید می‌کند و دوری گزیدنِ برخی از هنرمندان از این فضا را مساوی با خطرِ طرد و به حاشیه رانده‌شدنشان از صحنۀ هنر جهانی می‌داند.

«وایت هاوس» اثر لیدا عبدل[11]، نخستین اثری است که لوری بحثِ خود را با آن آغاز می‌کند. از منظرِ لوری، این اثر در حکمِ بیانیه‌ای سیاسی است که در آن دربرابر حضور و تهاجمِ نیروهای آمریکایی در کشور افغانستان موضع می‌گیرد و به جریانِ شرق‌شناسی و تصویرِ ایستا و شهوانی که همواره از شرق ساخته شده نیز می‌تازد.

از دیگر آثاری که در این سخنرانی بدان می‌پردازد، اثری است از نزاکت اکیچی[12] با عنوانِ «هولابلی»[13]. لوری محوریتِ اثر را ترغیبِ مخاطب به بازاندیشی در بابِ هنجارهایی می‌داند که به‌واسطۀ آن همواره زنان در جوامعِ مسلمان سرکوب شده‌اند. وی همچنین برای بحث در بابِ رابطۀ زن و اسلام، به اثری از للا السیدی (قلمروهای همگرا)[14] و سه‌گانۀ شیرین نشاط )یاغی، جذبه، اشتیاق)[15] اشاره می‌کند. درواقع، شاید بتوان اینگونه استنباط کرد که مسائلی همچون حجاب و کلیشه‌ها و جداسازی‌های جنسیتی و تبعیض‌ها و تعصباتِ دینی از جمله موضوعاتی است که لوری تمایل دارد، با تأکید بر این آثار، به آن‌ها وارد شود.

او غلبۀ جهانِ مردسالار و تفکرِ مردسالارانه دراین فضا را نیز در اثر دیگری با عنوانِ «جهان (شمارۀ 1)» از کوتلو آتامان[16] شرح می‌دهد. هنرمندی که، به زعمِ لوری، جایگاهِ خط و خوش‌نویسی را، که یکی از مهم‌ترین وجوهِ هنر اسلامی است، دگرگون می‌سازد و از ساحتِ قدسی‌اش به زیر می‌کشد.

علاوه بر این‌ها، از دیگر مضامینی که در این آثار توجه لوری را جلب کرده تبعید و مهاجرت است. او معتقد است، از آنجایی‌که تاوانِ انتقاد از حکومت‌های خودکامه بسیار سنگین است، بسیاری از این هنرمندان، برای ادامۀ مسیرِ زندگی و فعالیتشان، سرزمین‌هایی همچون اروپا و آمریکای شمالی را بر می‌گزینند و در نتیجۀ چنین شرایطی، امکانِ به چالش‌ کشیدنِ خط قرمزهای اجتماعی و سیاسی و دینی و همینطور بهره‌مندی از حمایتِ گستردۀ حامیانِ هنری را برای خود فراهم می‌کنند. او، که چنین رفت‌و‌برگشت‌های بینافرهنگی را «بی سرزمینی» می‌خواند و آن را سیاحتی در میانۀ بودن و نبودن و همچنین تعلق داشتن و نداشتن می‌داند، دوری از وطن را در آثاری از املی جاسر (از کجا می‌آییم)[17] و زینب سدیره (مدیترانه)[18] می‌جوید.

در مجموع، نحوۀ گزینشِ لوری در انتخاب این آثار بسیار حائز اهمیت است. او سعی می‌کند آثاری را گردِ هم بیاورد که از وجوهِ متفاوتی، چه به لحاظِ مضامین و چه شیوه‌های بیانی، از یکدیگر متمایز باشند، تا بتواند از این معبر، جهت‌گیری‌های متفاوتِ هنرمندانِ این حوزه را یادآور شود. مثلاً می‌توان به چگونگیِ پیوندهایِ این آثار با سنن و مضامینِ اسلامی اشاره کرد که گاه شاملِ ارجاعاتی صریح و گاه دربرگیرندۀ اشاراتی تلویحی و تلاش برای فاصله گرفتن از ماهیتی سیاسی می‌شود. هرچند که نحوۀ استفاده از شیوه‌های بیانیِ رایج در نیمۀ دوم قرن بیستم همچون عکاسی، هنر ویدیویی، هنر چیدمان، هنر اجرا و در نقطۀ مقابلِ آن، کاربستِ بنیادی‌ترین شیوه‌ها و سننِ هنر اسلامی همچون خط و خوش‌نویسی نیز به هرچه بغرنج‌تر کردنِ مواجهه با این آثار دامن می‌زند. به عبارتِ دیگر، رویکردِ جهان‌وطنانۀ اسلامی (آنگونه که هومی بابا مطرح می‌کند) و در مقابلِ آن دست یازیدن به نگارگری و خوش‌نویسی و همچنین سننِ قرآنی، تصوف، اسطوره و… خود بر شدتِ این چندمعنایی و پیچیدگی‌ها می‌ افزاید.

لوری در پایانِ سخنرانیِ خود، با نقل قولی از قادر عطیه، شکل‌گیریِ هنر اسلامیِ معاصر را نتیجۀ تلاشِ هنرمندانِ معاصر برای بازسازی و تجدیدِ فرهنگشان می‌داند و کلامِ خود را با شرح و تفسیرِ همان اثری به پایان می‌برد که عنوانِ سخنرانی‌اش را از آن وام گرفته است.

 

پی‌نوشت‌ها

[1]. Oil and suger: contemporary art and Islamic culture

ترجمۀ این کتاب از ستاره نصری (نگارندۀ همین متن) در دست چاپ است (ویراستار)

[2]. Glenn D.Lowry

[3]. The Museum of Modern Art (MOMA)

[4]. Eva Holtby

[5]. Kader Attia

[6]. The Formation of Islamic Art

[7]. Oleg Grabar

[8]. دوری از وطن؛ رانده شدن اقوام از سرزمینشان و کوچ اجباری به علل مختلف پیشامدی است که در طول تاریخ در جایجای جهان بارها و بارها تکرار شده است. در ایران نیز چنین بوده و هست؛ پس حتماً واژگان توصیف آن نیز در گنجینۀ زبان فارسی وجود دارد. چنانکه در ظفرنامۀ یزدی متن دوران تیموری آمده: «تمام هنروران از محترفه و پیشه‌وران ممالک فارس و عراق را خانه‌کوچ به سمرقند فرستاد» (ویراستار)

[9]. Edward Said

[10]. Homi K. Bhabha

[11]. Lida Abdul, White House, 2005

[12]. Nezaket Ekici

[13]. Hullabelly

[14]. Lalla Essaydi, converging territories #10, 2004

[15]. Turbulent (1998), Rapture (1990), Fervor (2000)

[16]. Kutlag Ataman, World (no.1), 2003

[17]. Emily Jacir, where we come from (Amal), 2001-03

[18]. Zineb Sedira, MiddleSea, 2008