ریچارد اتینگهاوزن[1]
Richard Ettinghausen
در نیمۀ نخست سدۀ بیستم تحلیلهای فرهنگی در مطالعات هنر اسلامی چندان رایج نبود. هدف اصلی بیشتر مورخان هنر اسلامی در این زمان بهدست دادن روایتی مبتنی بر تسلسل تاریخی و قیاسهای سبکشناسانه برای انتساب یک اثر به شخص یا دورهای خاص، و در نهایت بررسی کیفیات فُرمی و ظاهری آثار بود. تشریح مفهوم دقیق یک شیء یا یک ساختار هنری، آنچنانکه در سیاق تاریخی و فرهنگیاش شناخته شود، غالباً ضرورت و اهمیتی ثانوی داشت. اما از حدود دهههای 1920 و 1930 زمینه برای ظهور رویکردی محققانهتر و دقتی بیشتر در تفسیر مفهومی آثار هنر اسلامی مهیا شد. سهم زیادی از انگیزۀ پنهان در پس این رویکرد تازه، برآمده از مطالعات شمایلشناسی[2] نوظهور در بین گروهی از اندیشمندان پیشتاز اروپایی بود.
چهرۀ تازه و پایهگذار سنخ جدید مطالعات شمایلشناسانه آبراهام موریتس واربورگ[3]، معروف به ابی واربوگ (1866-1929)، استاد آلمانی تاریخ فرهنگ و هنر بود که مؤسسه و کتابخانهای خصوصی برای مطالعات فرهنگی[4] در هامبورگ[5] دایر و تحقیقاتش را بر دانش شمایلشناسی متمرکز کرد. واربورگ حلقهای از محققّان و اندیشمندان جوان آن روزگار را در مؤسسهاش گرد آورد که بعدها به حلقۀ واربورگ شهرت یافتند. شاخصترین چهرههای این حلقه فریتس ساکسل[6]، ارنست کاسیرر[7]، اروین پانوفسکی[8]، و ماکس واربورگ[9] بودند. با آنکه ریچارد اتینگهاوزن (1906-1979) ارتباط مستقیمی با فعالیتهای حلقۀ واربورگ نداشت، به نظر میرسد که در دهههای 1920 و 1930 از فضای فکری اعضای این گروه تأثیر گرفته بود.
اتینگهاوزن که در شهر فرانکفورت[10] آلمان زاده شده بود، تحصیلاتش را در رشتههای تاریخ اسلام، زبانشناسی، و تاریخ هنر در دانشگاه یوهان ولفگانگ گوتۀ[11] فرانکفورت به پایان رساند. اتینگهاوزن در سال 1931 از رسالۀ دکتریاش با موضوع «اشارات ضد کفر در قرآن»[12] دفاع کرد و پس از آن به مدت دو سال در بخش اسلامی موزۀ کایزر فردریش[13]برلین دستیار ارنست کونل[14] شد. با ظهور حکومت نازی در آلمان، در سال 1933، نخست راهی کمبریج[15] انگلستان شد و در همانجا آرتر پوپ[16] را ملاقات کرد. یک سال بعد با حمایت پوپ خود را به ایالات متحدۀ امریکا رساند. فرصت غنیمتی که در ایالات متحده برای اتینگهاوزن 28ساله پیش آمد، دستیاری ارنست هرتسفلد[17] و عضویت در مؤسسۀ مطالعات پیشرفتۀ پرینستون[18] بود. در طول ده سال پس آن، او در درون و پیرامون دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی امریکا کار میکرد. در سال 1937-1938 در دانشگاه نیویورک درس داد و در همان سال شهروند امریکا شد. از 1938 تا 1944 بر کرسی استادی دانشگاه میشیگان[19] نشست و در همانجا کوشید برنامهای برای آموزش زبان فارسی، که بسیار بدان علاقه داشت، تعریف و اجرا کند. پس از آن، تا سال 1967 موزهدار ارشد نگارخانۀ هنر فریر در واشنگتن دیسی[20] بود. در دورۀ دهسالۀ 1960-1970 هم بار دیگر به تدریس در دانشگاه نیویورک بازگشت و همزمان مشاور ارشد بخش اسلامی موزۀ متروپولیتن شد.
اتینگهاوزن در دهۀ 1940 به مبحث شمایلشناسی علاقهمند شد و همین علاقه او را به نوشتن چندین مقاله دربارۀ شمایلشناسی آثار هنر اسلامی کشاند. با نوشتههای اتینگهاوزن، مبحث شمایلشناسی اسلامی در مطالعات هنر اسلامی جایگاهی برجسته یافت. به زعم عموم صاحبنظران، تفاسیر اتینگهاوزن از ماهیت اشیاء نفیس اسلامی انقلابی در مواجهه با مصداقها و مفاهیم هنر اسلامی پدید آورد. مقالهای که او در سال 1943 دربارۀ «دیگچۀ بوبرینسکی»[21] محفوظ در موزۀ آرمیتاژ[22] نوشت، به گفتۀ الگ گرابار[23]، که از نزدیکترین شاگردان و همکارانش بود، رویکردی کاملاً متفاوت را نسبت به اشیاء اسلامی نشان میداد. در اینجا اتینگهاوزن با کاربست همزمان روشهای شمایلشناختی، کتیبهشناختی، و تحلیلهای سبکی، این شیء را به سندی از حیات اجتماعی مسلمانان تبدیل کرد و آن را با حضور اصیلش در سدۀ ششم/ دوازدهم شناساند نه با جایگاه نمایشگاهیاش در قرن بیستم.
اتینگهاوزن که بنا به گفتهها مردی بلندقامت و مصمّم و در عین حال شوخطبع و خوشرو بود، در سنت موزهداری آلمانی قدم به عرصۀ تحقیق نهاد. در دل این سنت، شخصیت حرفهای او زیر سایۀ مردانی چون ویلهلم فون بوده[24]، فردریش زاره[25]، و ارنست کونل شکل گرفت که همگی سابقۀ کاری مشخصی در موزهداری برلین داشتند. بهیقین اتینگهاوزن این مردان و کار آنها را خوب میشناخت و ایدههای آنان را عمیقاً درک میکرد. اما خطایی جدی است که گمان کنیم او بهراحتی در ظرف این سنت جا میگیرد. سنت موزهداری آلمانی در زمینۀ هنر اسلامی و جریانهای پژوهشی مرتبط با آن، روی هم رفته بیروحتر از آن بود که الهامبخش اتینگهاوزن شود. همچنانکه در آثار کسانی چون زاره، کونل، و بعدتر کورت اردمن[26] میشود دید، این سنت بیش از اندازه درگیر جزئیات کماهمیت در باب این یا آن شیء است.
در مقابل، اتینگهاوزن از غریزه و شعور یک کاشف بهره داشت تا یک ثبتکنندۀ اطلاعات. به باور رابرت هیلنبرند[27]، «رک و راست باید گفت که در کنار او این دیگران کمهوش به نظر میرسیدند». او به لحاظ فکری اشتراکات بسیار بیشتری با ارنست هرتسفلد و، به صورت عمومیتر، با سنت نظریهساز و اشاعهدهندۀ کنکاشهای فکری در تاریخ هنر داشت؛ و این همان سنتی بود که از جانب بسیاری از دیگر تاریخهنرنگاران مهاجر آلمانی در دهۀ 1930 نمایندگی شد.
کلید پسندهای پژوهشی اتینگهاوزن را شاید بتوان در ادای احترام بلندنظرانهای یافت که نثار ارنست کونل کرده است. او در ستایش کونل بر این نکته انگشت نهاده که «طیف گستردهای از موضوعات شامل همۀ شاخههای هنر اسلامی، از اسپانیای مغربی تا هند اسلامی و همۀ عرصههایی که به هر شکلی با هنر اسلامی در ارتباط است. پژوهشهای اصیل، … روحیۀ پیشرو، … توانایی کمنظیر نفوذ در جوهرۀ موضوع، … و نگارش آثاری عمومی به شیوهای قابلفهم و برانگیزاننده». همۀ اینها را با انصاف و صداقت بسیار بیشتر، میتوان صفاتی برای دستاوردهای پژوهشی خود اتینگهاوزن در نظر گرفت.
اتینگهاوزن انس و علاقهای خاص به زبان فارسی داشت و در اوایل دهۀ 1940 به یادگیری آن کمر بسته بود و سخن گفتن به این زبان را خوش میداشت. شایستۀ یادآوری است که او فاقد بسیاری از تجربیاتی بود که آن روزها بخشی از ساختمایۀ فکری مورخان هنر اسلامی را شکل میداد؛ از جمله کار باستانشناسی میدانی، بررسی آثار معماری، سفرهای گسترده در جهان اسلام، و حضور درازمدت در یکی از کشورهای اسلامی. بنابراین، نقاط قوّت او در مقام یک موزهدار، با خلأهایی از این دست به تعادل میرسید. همچنین اتینگهاوزن در طول دوران فعالیتش تنها دو کتاب کامل دربارۀ هنر اسلامی نوشت، آن هم با دو موضوع کاملاً نامرتبط: یکی کتاب اسب تکشاخ[28] (1950) با موضوع شمایلشناسی اسلامی، و دیگری کتاب نقاشی عربی (1962) که بعد از حدود شصت سال از زمان انتشار همچنان از تحقیقات اصیل و کارآمد دربارۀ هنر تصویرگری اسلامی است. همکاری بیستسالۀ او با دستیارش الگ گرابار در تألیف کتاب هنر و معماری اسلامی، 650-1250[29] هم با مرگ او در سال 1979 ناتمام ماند و او فرصت نیافت که آخرین دیدگاههایش را در آن اعمال کند. دیگر کتاب او، از بیزانس تا ایران ساسانی و جهان اسلام (1972)، هم حاوی مقالاتی مجزا در قالب کتاب بود. در عوض قدرت قلم تحلیلگرش را در نگارش مقالات متعدد نمایان کرد. از آنجا که ذهن او غالباً درگیر مسائل خاص در مورد اشیاء خاص بود، طبیعتاً قالب مقاله برای تمرکز بر جزئیات معنایی هر شیء کارآمدتر مینمود. بر این اساس، میراث اصلی او در مطالعات هنر اسلامی را باید در همین مقالاتش جست. این مقالات سندی است بر شناخت عمیق و زودهنگام او از اهمیت شمایلشناسی در هنر اسلامی که تا پیش از آن کسی جسارت مطرحکردنش را نداشت. بیهوده نیست که گسترۀ خاص تخصص و دیدگاههای اتینگهاوزن هر کس را به ادای احترامی دائمی نسبت به او وادار میکند.
لینکهای مرتبط
https://iranicaonline.org/articles/ettinghausen
http://worldcat.org/identities/lccn-n79056000
پینوشت
[1]. Richard Ettinghausen
[2]. Iconology
[3]. Abraham Moritz Warburg (Aby Warburg)
[4]. Die kulturwissenschaftliche Bibliothek Warburg (KBW)
[5]. Hamburg
[6]. Fritz Saxl
[7]. Ernst Cassirer
[8]. Erwin Panofsky
[9]. Max Warburg
[10]. Frankfurt am Main
[11]. Johann-Wolfgang Goethe University
[12]. Qur’anic references to anti-paganism
[13]. Kaiser-Friedrich Museum
[14]. Ernst Kühnel
[15]. Cambridge
[16]. Arthur Pope
[17]. Ernst Herzfeld
[18]. Institute for Advanced Study at Princeton
[19]. University of Michigan
[20]. Freer Gallery of Art in Washington D.C.
[21]. Bobrinsky ‘Kettle’
[22]. Hermitage Museum
[23]. Oleg Grabar
[24]. Wilhelm von Bode
[25]. Friedrich Sarre
[26]. Kurt Erdmann
[27]. Robert Hillenbrand
[28]. The Unicorn: Studies in Muslim Iconography
[29]. The Art and Architecture of Islam 650-1250