«نو» شهر صفوی؛ ایدهها و روندهای تاریخی در ساخت اصفهان عباسی
چکیده
برنامهی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در دورهی شاهعباس صفوی، با برنامهی وسیع ساختوساز شهری اصفهان همراه بود. برنامهای که شهری نو پدید آورد که از جهات متعدد با شهر قدیم اصفهان متفاوت بود. در مقالهی پیشِرو، با توصیف مؤلفههای مضمونی و فرمی ِ این شهر نو، نسبت آنها با روندهای تاریخیای که در ایجاد آنها نقش داشتند، کاویده شده است. روندهایی که در نهایت اصفهان عباسی را از تاریخ شهرهای قدیم ایران جدا و به شهری جدید تبدیل کردهاند که حاوی ایدههای جدیدی در فضاهای شهری و نسبتهای میان این فضاها است. این ایدهها که برآمده از تلقی جدیدی از نسبت انسان و فضا بودند، اصفهان را در سرآغاز روندی قرار میدهند که از آن پس یکسر ادامه یافت و بافت شهرهای جدید ایران را پدید آورد.
واژگان کلیدی: اصفهان، شاهعباس، باغ، شهر اسلامی
مقدمه
شاهعباس در سال ۱۰۰۶ هجري قمري، پايتخت حكومت صفوي را از قزوين به اصفهان منتقل كرد. اين انتقال با برنامهی بزرگ ساختوساز شهري در اصفهان همراه بود. برنامهاي كه اصفهان را به نماد هنر صفوي تبديل كرد. تا پيش از اين، در معماري صفويان ابتكار و ابداع خاصي نسبت به دوران پيشين شكل نگرفته بود (هيلنبراند، ۱۳۸۰ :۴۱۸). البته اصفهان پيش از اين برنامهی شهري نيز شهري نامدار بود. مسجدجامع عتيق كه از شاهكارهاي معماري سلجوقي است، بهتنهايي گواه عظمت و اهميت اين شهر در دوران سابق است. در واقع تحليل بافت شهري اصفهان را از همينجا ميتوان آغاز كرد؛ مسجدجامع ميداني در كنار خود داشت و محوطهی اطراف آن با بازارها و مناطق مسكوني، شهر قديم اصفهان را شكل ميدهند (براي نقشهی اصفهان در ادوار پيشين رك . غلومبيك، ۱۳۸۵ :۱۹ـ۴۶).
بنا بر گفته برخي سياحان، شاه ابتدا قصد داشت مسجد و ميدان قديم را بازسازي كند اما بهجهات مختلف (از جمله مخالفت بازاريان) از اين برنامه منصرف شد و دستبهكار ساخت ميداني تازه شد. میدانی در جنب کاخ شاهی -احتمالاً مربوط به دورهی تيموري- ساخته شد و البته خود كاخ نيز كاملاً نوسازي شد. ميدان جديد و بناهاي اطراف و محوطهی پيرامون آن نماد اصفهان جديد در برابر اصفهان قديم هستند. فضاها، مكانها و آثاري كه حتي امروز پس از گذشت قرنها ميتوان تفاوت آنها را با بافت قديم حس كرد و تعلق آنها را به دو عصر مختلف دريافت.
اصفهان جديد با چند برنامهی اساسي شهرسازي شكل گرفت: ۱) ساخت ميدان نقشجهان در كنار عاليقاپو؛ ۲) ساخت بناهاي مربوط به ميدان (مسجدشاه، مسجد شيخ لطفالله و بازار قيصريه)؛ ۳) ساخت باغها و خصوصاً چهارباغ و بناهايي كه در آن قرار داشت؛ ۴) تأسيسات جديد شهري مانند پلها و راهها؛ ۵) طرح محلات غيرمسلماننشين.
با اينكه امروزه ميدان شاه در مقام نماد اصلي برنامهی شهرسازي شاهعباس خودنمايي ميكند اما اين برنامه در گذشته با عضوي دستِكم به همين اهميت شناخته ميشده كه متأسفانه امروزه نشان چنداني از آن باقی نمانده است. این عضو باغهاي اصفهان و خصوصاً چهارباغ بوده است. اكثر مسافران و سياحان كه به اصفهان سفر كردهاند از باغهاي آن سخن گفتهاند و آنها را ويژگي ممتاز اين شهر خواندهاند. اين باغها نقش اساسي در تحول سيماي شهري اصفهان از بافت قديم به بافت جديد داشتهاند؛ موضوعي كه بدان خواهيم پرداخت. در آنچه در پي ميآيد تحليلي تاريخي از اين برنامه، نخست بهلحاظ مضمون و سپس از لحاظ فرم، عرضه خواهد شد.
۱. مضمون
الف. ميدان
يكي از اركان برنامهی شهرسازي شاهعباس، ميدان نقشجهان است. ميدان، پديدهی جديدي در معماري شهري ايران نبود (براي سوابق رك. هيلنبراند، ۱۳۸۰: ۴۲۰) در خود اصفهان در جنب مسجد جامع ميداني وجود داشت. شاهعباس قصد داشت با ساخت ميدان جديد مركزيت شهر را از ميدان قديم به ميدان جديد منتقل كند. در منطقهاي كه ميدان جديد ساخته شد، يك كاخ قديم شاهي وجود داشت كه در دهههاي پيشين محل اقامت شاهان صفوي نيز قرار گرفته بود. شاهعباس ميدان جديد را در كنار اين كاخ ساخت، و البته خود كاخ را نيز بازسازي كرد. ميدان بهشكل يك چهارايواني بزرگ است كه اكنون با كاخ عاليقاپو، مسجد شاه، مسجد شيخ لطفالله و بازار قيصريه در چهار طرف آن شناخته ميشود. بناي اوليهی ميدان مشتمل بر كاخ و بناي يكطبقهاي ميدان بود. ظاهراً شاه به دلیل مخالفت بازاريان با تعمير ميدان قديم، تصميم گرفت همين ميدان را به مركز اقتصادي شهر تبديل كند و طبقهاي ديگر به بناي ميدان افزود، حجرههاي آن را به قيمت ارزان اجاره داد، و از ميدان قديم و بازار واقع در آن بازاري جديد به نام قيصريه ساخت كه آن را تا ميدان نقشجهان امتداد داد. محوطهی داخلي ميدان كاملاً خالي بود و مصارف و كاربردهاي بسيار گوناگوني داشت. از بازي گوي و چوگان تا رژهها و تشريفات شاهي و بساط دستفروشان و رمالان و روسپيان و … (براي توصيفي كامل رك: ويلفرد بلانت، ۱۳۸۴:۶۰-۶۸). انجام اين فعاليتهاي متنوع در ميدان، خصوصاً اگر آن را محوطهی كاخ شاهي در نظر آوريم، براي خوانندهی امروزي عجيب به نظر ميآيد. مسجد شيخ لطفالله و سپس مسجد جامع عباسی بعدها به ميدان اضافه شدند و ظاهراً شاه در بناي مسجدجامع جديد هم بهنوعي قصد رقابت با مسجد جامع عتيق را داشت و حتي تصميم بر اين بود كه بخشي از سنگها و مصالح مسجد جديد را با ويرانكردن بخشهايي از مسجد عتيق انجام دهند كه كشف معدن سنگ مرمر مانع از آن شد. در مسجد جامع عباسي، مدرسهاي نيز ساخته شد. البته در ساختمانهاي مربوط به ميدان نيز پيشتر مدارسي براي طلاب ساخته شده بود. بدين ترتيب ميدان محوطهاي بود كه در آن همه چيز وجود داشت، از خانهی خدا تا كاخ شاه تا بازار و مدرسهی علما و قهوهخانهها و … محوطهاي كه در آن انواع طبقات اجتماعي حضور داشتند.
چنانكه تاكنون بسيار اشاره شده، اين ميدان بازگوكننده و تجلیگر بسياري از وجوه تاريخي عصر شاهعباس و روابط گوناگون سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر آن است. پادشاهان صفوي در ابتدا براي خود مشروعيت ديني قائل بودند و خود را از سلسلهی سادات ميدانستند. آنها در چشم هواداران اولیهشان از نوعي تقدس بهرهمند بودند. بعدها با نفوذ و حضور علما و فقها در دربار كه خود را نواب عام امام ميدانستند، امكان طرح چنين دعوياي كمتر بود و شاهان صفوي خود را حاكمان حامي دين حقيقي (تشيع) معرفي ميكردند كه مرزهاي هويتي ايشان را با ديگر حكومتهاي جهان اسلام مشخص ميكرد. حضور پررنگ مساجد و مدرسههاي ديني در ميدان بيانگر اين نسبت ميان سياست و ديانت در عصر صفوي است. [۱]
به همينسان ميدان نقشجهان بازگوكنندهی نوع پيوند سياست و اقتصاد، خصوصاً در دورهی شاهعباس و انديشهی خاص سياسي و اقتصادي او است. شاهعباس در زماني به پادشاهي رسيد كه اوضاع اقتصادي ايران بسيار نابسامان بود. از دلایل مهاجرت بسياري از علما، شاعران و هنرمندان به دربار پادشاهان هند در دروهی صفوي -افزون بر تعصب مذهبی- فقر دربار و حشمت و ثروت پادشاهان هند بود. شاهعباس نهتنها با قدرت نظامي مرزهاي کشور را امن كرد و يك قدرت قوي مركزي ايجاد نمود، بلكه برنامهی اقتصادي مشخصي نيز داشت؛ برنامهاي كه رفاه و غناي مُلك و ملت را در اين دوره در پيداشت.
پادشاه تجارت ايران را با تشويق تجار خارجي و فراهمكردن تسهيلات و امكانات لازم همچون راهها، كاروانسراها و بنادر رونق بسيار بخشيد. برنامهی اقتصادي شاه چنان وسيع بود كه گاه آن را نوعي اقتصاد دولتي خواندهاند (سيوري، ۱۳۷۸ :۱۸۵). شاه مستقيم در تجارت و بازار فعاليت ميكرد اما اين امر بهمعناي ناديدهگرفتن حقوق بازاريان، تجار و غيره نبود. چنانكه مشهور است يكي از دلایل كوچ ارامنه به جلفا حضور در برنامههاي اقتصادي شاه بود؛ حضوري كه نفعي دوجانبه بلكه چند جانبه -هم براي دربار و بازار و هم براي ارامنه- داشت. ميدان نقشجهان پيوند اقتصاد و سياست و برنامههاي اقتصادي شاهعباس و حتي نحوهی دخالت مستقيم او در بازار را -با ساخت و اجارهی حجرههاي دور ميدان- بهخوبي منعكس ميكند.
همچنين ميدان نقشجهان وجه ديگري از سياست شاهعباس يا وضع سياسي و اجتماعي ايران در اين دوران را نيز نشان ميدهد. چنانكه بيان شد ميدان نقشجهان مركز اصلي فعاليتهاي گوناگون اجتماعي، اقتصادي و ديني بود. اين امر كه همهی اين فعاليتها جنب كاخ شاهي قرار بگيرند، نشاندهندهی خواست شاه براي نظارت و اطلاع از امور جاري در جامعه است و قطعاً حكومت شاهعباس چنين حكومتي بود. شاه بههيچوجه بهدور از فعاليتهاي شهري و عمومي نبود و نظارت و كنترل بر فعاليتهاي اجتماعي و بازار و تجارت از برنامههاي اصلي شاه بود، چنانكه داستانها و افسانههايي نيز در اين باب ساخته شده است. سيوري در گزارش از وضع سياسي و اجتماعي اين دوران مينويسد:
شاهعباس از وضع رعايايش بيخبر نبود زيرا با لباس مبدل به قهوهخانهها، چايخانهها و قطعاً حتي روسپيخانههاي اصفهان سر ميزد و چنان با جمعيت انبوه ميدان نقشجهان ميآميخت كه براي پليسهاي امنيتي امروز موجب نگراني خواهد شد. او از اين فرصت براي آزمايش صداقت مقامات و تجار استفاده ميكرد. تاورنيه نقل ميكند كه شبي شاهعباس در لباس يك دهقان از قصر خارج شد و يك من نان (۹۰۰ درهم) و يك من گوشت از دكانهايي كه در ميدان نقشجهان برپا شده بود خريد. شاهعباس اجناسي را كه خريده بود به قصر آورد و دستور داد وزير در حضور مقامات ارشد كشور آنها را وزن كند؛ نان ۸۴۲ درهم و گوشت ۸۷۵ درهم وزن داشت. بهسختي توانستند شاه را از اعدام فوري رئيس امنيه و فرماندار اصفهان منصرف كنند. شاه به اين رضايت داد كه نانوا را در تنور خودش اندازند و قصاب را به سيخ بكشند و كباب كنند.
(سيوري، ۱۳۷۲ :۱۷۶ همچنين بالنت، ۱۳۸۴ :۹۵)
درمورد شكل و شيوهی ساخت ميدان و نسبت آن با ويژگيهاي تاريخي اين دوره در بخش بعد مطالبي بيان خواهد شد.
ب. باغ
یکی از ارکان اصلی برنامه شهرسازی شاهعباس در اصفهان که متأسفانه امروزه آثار چندانی از آن برجای نمانده است، ساخت باغها و بساتین بود. بسیاری از سیاحان و مسافران تحت تأثیر این ویژگی شهر اصفهان قرار گرفتهاند و در واقع اصفهان را بناهایی در میان باغها دیدهاند.
دلاواله: تعداد زیاد باغهای موجود در شهر و اطراف آن انسان را به شبهه میاندازد که جنگلی است آمیخته با چند خانه و مسجد که گنبدها و منارههای آن تأثیری خوش به جای میگذارد.
شاردن: شهر را از هر سو که نگاه کنید همچون جنگلی است که در آن تعدادی گنبد؛ برجهای کوچک و بسیار بلند به چشم میخورد.
تاورنیه: از هر سمت که وارد اصفهان شویم، نخست برجهای مساجد و سپس درختان پیرامون خانهها را میبینیم، به گونهای که اصفهان از دور به جنگلی شبیه است تا شهری (به نقل از استیرلن، ۱۳۷۷: ۴۹).
استیرلن: اصفهان را یک باغ شهر (همان، ۵۰) میخواند. در این میان خصوصاً چهارباغ دارای اهمیت خاص است و برخی از سیاحان همچون شاردن آن را زیباترین خیابانهای جهان خواندهاند. مسئلهی تأسیس باغها و بساتین در دوره شاهعباس محدود به اصفهان نبود، بلکه اساساً ساخت باغ (آن چنان که اسکندربیک منشی در تاریخ خود آورده است) و خیابانهای دارای اشجار یکی از برنامههای ثابت شهرسازی شاهعباس بود که در شهرهای مختلف به انجام رسانید (اسکندربیک، ۱۳۸۲: ۱۱۱۰ و ۱۱۱۱). توجه به مضمون باغ در این دوره در یک بستر تاریخی بسیار جالب و گسترده اتفاق میافتد که به واسطه آن باغ و امور مربوط به آن نقشی پررنگ در حوزههای گوناگون پیدا میکند که در ذیل به آنها اشاره خواهیم کرد و در جایی دیگر باید به تفصیل به آن پرداخت. اگرچه به نظر میرسد در نوع باغسازی این دوره تحولی نسبت به گذشته رخ داده است (موضوعی که در بحث از فرم شهرسازی به آن خواهیم پرداخت) اما اهمیت یافتن مضمون باغ به پیش از دوران صفویان میرسد. برخی این نسبت را به باغهای ایرانی دوران پیش از اسلام رسانیدهاند اما حضور باغ به عنوان یک عنصر اساسی در برنامه ساختوساز از دوره تیموریان مشهود است. پادشاهان مغول علاقهای به سکونت در کاخها نداشتند و در چادرهای سلطنتی زندگی میکردند. همین موضوع باعث شده که آثار معماری کاخ در ایران پیش از دورهی صفویه بسیار اندک باشد (تصویر این چادرها در آثار نگارگری این دوران قابلتوجه است. این چادرها عموماً در باغها برپا میشدند، البته باغهایی که کاملاً محصور بودند و معمولاً در خارج از شهر قرار میگرفتند (این مسئله باعث شد که برخی از این باغها در کاربرد بعدی تبدیل به قلعهها یا اردوگاههای نظامی شوند). (ر.ک ماریا شوبه، ۱۳۸۵: ۱۰۵-۱۱۹، همچنین در باب باغسازی در دوره تیموریان، ويلبر، ۱۳۸۸: ۸۳-۵۷).
اما مضمون باغ و موضوعات و تصاویر مربوط به آن از قرون هفتم و هشتم هجری حضوری پررنگ در دیگر عرصههای فرهنگی نیز پیدا میکند. یکی از نشانههای این حضور پررنگ، بسامد بالای تکرار نام باغ، گلشن، جنت و ریاض در عنوان کتابها و رسالهها است؛ آثاری با عنوان گلشن راز، گلزار قدس (فیض)، روضةالشهدا (کاشفی)، روضةالانوار (زوارهای، سبزواری)، گلستان هنر (قاضی احمد منشی)، روضاتالجنات، ریاضالشعرا و عناوین بسیاری نظیر اینها، در این دوره بسیار به چشم میخورند. همچنین است انواع استعارات و تشبیهات مربوط به باغ و بستان در این دوره که در آثار منظوم و منثور به کار گرفته میشود. کافی است گلشن شعر حافظ را با اشعار عطار و سنایی در دوران پیش قیاس کنیم یا نظری به دیباچههای آثار منثور در این دوره بیفکنیم:
دیباچه نقاوةالآثار افوشتهای:
عندلیبان گلستان خلاصهی اخبار و هزاردستان بوستان نقاوه آثار نغمهای که میسرایند و بذلهای که با آن انجمن حال ارباب کمال میآرایند، حمد مبدعیست که بلبل گوهر سخن زبان را در قفس دهان مترنم ساخته، شکر منعمی است که طوطی شکرشکن بیان را در محفل سپاس، لوای تکلم و تغنم افراخته.
(افوشتهای، ۱۳۷۲: ۱۰)
قاضی احمد قمی در دیباچهی گلستان هنر:
شکفته باد یا رب گلشن جان
بدین گلها که آید رشک بستانخرد چون چشم دل سویش گشاد
گلستان هنر نامش نهادهچو گلزار ارم از بهر خوبان
فقیرش داده ترتیبی بدین سان
(قاضی احمدمنشی، ۱۳۸۳ :۶)
و ملا محمدباقر سبزواری در روضةالانوار در وصف شاهعباس دوم:
روایح اخلاق عنبرینش، نسیم عنبر شمیم عالم قدس مأثرالطاف عطوفت ترتیبش نکهت ازهار گلستان انس، نسیم لطفش که با رحمت آمیخته، تفسیدهدلان کنج احزان را ترویح باد بهاری آب زلال لطف و عطوفتش.
(سبزواری، ۱۳۸۳: ۵۲)
نقطهی اوج این توجه به مضمون باغ در آثار مکتوب را باید در دو رسالهای دید که در دورهی شاهطهماسب صفوی دربارهی باغهای شاهی نوشته شده است. این دو رسالهی منظوم با عناوین روضةالصفات و دوحةالأزهار، سرودهی عبدیبیک شیرازی به توصیف باغهای قزوین میپردازند و در نوع خود آثار منحصربهفردی محسوب میشوند (در این باره ر.ک. عبدی بیک شیرازی ۱۹۷۴؛ همچنین سلطانزاده، ۱۳۷۸: ۴۳- ۲۵).
ذکر ابیاتی از دیباچهی دوحةالازهار خالی از لطف نیست:
به نام آنکه برحسب ارادت
مطرا ساخت گلزار سعادتروان فرمود آب نهر اقبال
وزان باغ سعادت کرد پرحالخضر را خضرت از آب بقا داد
مسیحا را به باغ چرخ جا دادخليل الله را بر رغم نمرود
گل و سنبل دماند از آتش و دودگلستان را ز گل بخشید زیور
چنان كافاق را از روی دلبراز نرگس کرده چشم باغ روشن
چنان کز آفتاب این سبز گلشن
(دوحةالأزهار، ۱۹۷۴: ۱۵)
آثار هنری نیز حضور قابل توجه باغ را در فکر و زندگی جامعهی ایرانی در این قرون بهخوبی انعکاس میدهند. نقوش گیاهی و توجه به طبیعت از ویژگیهای آثار نگارگری اواخر تیموری و اوایل صفوی هستند. مکتب تبریز در نگارگری متأثر از مکتب ترکمانان، در مقابل مکتب هرات کاملاً آمیخته و آراسته به مضامین مربوط به باغ و گلشن است. نمود دیگر این توجه، در تزیینات معماری دوران تیموری و صفوی است که در آن نقوش گیاهی تماماً بر جای نقوش هندسی دوران سلجوقی مینشینند و اساساً نقوش گیاهی عمده طرحهای تزیینی را در آثار نقاشی، معماری و صنایع دستی همچون فرش و پارچه تشکیل میدهند. برخی از مضامین مرتبط با باغ در قرون بعدی تبدیل به نوعی از آثار میشوند که در آثار هنری بسیار مورد تکرار و تقلید قرار میگیرند، همچون طرح شکارگاه یا گل و مرغ.[۲] به نظر میرسد بنا بر شواهد موجود (که برای تکمیل و تأیید آنها هنوز باید فهرستها را به دقت کاوید و آثار دورههای گوناگون را با هم مقایسه کرد، امری که بنا بر اطلاعات فعلی به طور کامل ممکن نیست) میتوان به رشد و گسترش مضمون باغ در وجوه گوناگون فرهنگی پس از استیلای مغولان حکم کرد (در واقع توجه به مضمون باغ یک ویژگی گفتاری حاکم بر رویههای فرهنگی این دوره را شکل میدهد). اما چرا باغ چنین برجستگی و اهمیتی یافته است؟ کارکرد باغ در این فرهنگ چه بوده است؟ در اینجا نمیتوانیم به تحقیق در این موضوع بپردازیم و تنها به بعضی از احتمالات بسنده میکنیم. در شعر حافظ مضمون باغ با عشرت و عشق و می و معشوق همراه است. معشوق همواره در زیر سرو و کنار جوی است. این نوع ادبیات به طور وسیع برای بیان مضامین عرفانی یا به بیان بهتر، تصوف عاشقانه به کار گرفته شده است. نوعی از اندیشه عرفانی که در این قرون گسترش بسیار مییابد. این باغها بیشتر به دست حاکمان ساخته میشدند و به نظر میآید بیشتر عشرتگاه شاهان بودهاند؛ عشرتگاهی که با فضای تساهل دینی و اندیشه عرفانی و ذوق ادبی و زیباپسندی و خوشباشی ایرانی سازگار مینمود. فضایی که در تقابل با فضای زهد اولیه قرار دارد. برخی از نویسندگان معاصر این باغها را تصویر بهشت دانستهاند. باید گفت این سخن با نظر به وضع و کارکرد این باغها درست مینماید اما این جنات بهشتهای زمینی هستند که پیش از آخرت در این دنیا محقق شدهاند و گویی گذر از دورهی زهد و روحیهی پارسایی اولیه را نمایندگی میکنند.
ج. دیگر مضامین معماری دیگر
دیگر آثار قابلتوجه معماری که در دورهی شاهعباس ساخته شد، شامل موضوعاتی میشود که ارتباط روشنی با ایدئولوژی حاکم بر این دوره دارد. شاهعباس به طور گسترده بناهای دینی و خصوصاً امامزادهها و مزار امامان شیعه را در نجف، کربلا و مشهد بازسازی کرد و گسترش داد. همچنین تأسیسات شهری مانند پلها و راهها در این دوره بسیار ساخته شدهاند که از رفاه، آبادانی و شکوفایی اقتصادی این دوران خبر میدهد و میل حکومت را به ایجاد زیرساختهای لازم برای برقراری آرامش و امنیت نشان میدهد. کاروانسرا یکی از مضامین اصلی ساختوساز در این دوره است و اساساً با مجموعهای از بناها با عنوان «کاروانسراهای عباسی» روبهروییم. این مضمون در چارچوب اندیشهی اقتصادی شاهعباس کاملاً قابلفهم است و گسترش تجارت را در سرتاسر ایران نشان میدهد. این کاروانسراها که شکلی تقریباً یکسان داشتند در سرتاسر کشور و در شاهراههای ارتباطی بهفراوانی ساخته شدند و بسیاری از آنها تا به امروز نیز برجای ماندهاند.
اما شاید مهمترین مضمون مرتبط با بحث ما در باب اصفهان، اندیشهی شهرسازی یا نوسازی شهری است. چرا شاهعباس چنین برنامهی وسيع شهرسازیای را در اصفهان آغاز کرد؟ (برای فهرستی دیگر از ساختوسازهای شهری در زمان شاهعباس رک. اسکندر بیک، ۱۳۸۲: ۱۱۰ و ۱۱۱). برنامهی شاهعباس یک طرح ساده برای بازسازی یا نوسازی نبود. او اساساً قصد داشت اصفهان را به یک شهر تفریحی، سیاحتی و تجاری تبدیل کند؛ شهری که زیب و زینت آن چشم بینندگان را خیره کند و بناهای آن شکوه و عظمت حکومت صفوی را نشان دهند. نباید فراموش کرد که شاهعباس در این دوره با دو دربار قدرتمند دیگر، یعنی دربار تیموریان هند و حکومت عثمانی، رقابت میکرد و دستکم پادشاهان هند برنامههای بسیار وسیعی را برای ساخت و ساز شهرهای جدید در این زمان و پیشتر از شاهعباس آغاز کرده بودند (رک. کوفئو، ۱۳۸۴: ۳۴۲-۳۵۴). اساساً میتوان گفت در این دوره با تحولی در ساختوسازهای شهری روبهروییم که به تدریج تمام جهان اسلام را فرامیگیرد و تحولی در شهرسازی ایجاد میشود (همان، ۳۴۲ به بعد). شاهعباس هم میخواست با دربارهای حکومتهای مجاور رقابت کند و هم از بازار تجاری موجود با کشورهای اروپایی بهره برد. البته مضمون «نو» بودن در حوزههای دیگر فرهنگی نیز دیده میشود. شاعران این دوره به طرز نو سخن میگویند (قهرمان، ۱۳۸۲: ۵)، اهل فلسفه (خصوصا میرداماد و ملاصدرا) از اسلوبهای قدیم جدا میشوند و بناهایی جدید در فلسفه استوار میکنند. نگارگری این دوران به شیوهای جدید یا مکتبی تازه (مکتب اصفهان) میرسد. (به نظر میرسد نوخواهی و نوسازی را میتوان یک ویژگی گفتاری حاکم بر افعال این دوره دانست).
شهر شاهعباس با تفکیک کارکردهای شهری (بخش تفریحی، تجاری، عمومی و …) و تمایز طبقات و اقوام شکل میگیرد (قسمت اشرافنشین جدید و بافت قدیم، همچنین محلات مختص به ارامنه، زرتشتیان، یهودیان و…). در اصفهان با شهر و جامعهای روبهروییم دارای طبقات متمایز و اصناف مشخص و اقوام و ملل گوناگون، و ساختارهای شهری تا حدودی بر پایه این تمایز شکل میگیرند؛ تفکیک و تمایزی که باز به نوعی در دیگر حوزهها نیز نمایان است؛ در نگارگری این دوره صورتهای یکشکل پیشین هویت پیدا میکنند و اشخاص با طبقات گوناگون اجتماعی و سیاسی در آثار به چشم میخورند. [۳] تاریخنگاری این دوره به طبقات و انواع و اصناف توجه دارد (نمونهی کامل این توجه در تاریخ عالم آرای عباسی است. رک. بحث بعدی در باب فرم). همچنین فتوتنامههای مربوط به اصناف و کتبی همچون گلستان هنر که به وصف طبقات و اصناف خاص میپردازند، از رشد این طبقات و اصناف در شهر خبر میدهد.
۲. فرم: باغ-شهر اصفهان
در بخش پیش به برخی مضامین شهرسازی و معماری اصفهان در دورهی شاهعباس اشاره کردیم و نسبت «آنچه» ساخته شده بود را با برخی روندهای تاریخی معاصر آن نشان دادیم. در این بخش به این مسئله میپردازیم که آن مضامین (میدان، باغ، شهر جدید و…) «چگونه» ساخته شدند و نسبتهای تاریخی چه تأثیری بر «چگونگی» معماری و شهرسازی این دوره داشتهاند.
چنانکه اشاره شد شاهعباس در سال ۱۰۰۶ اصفهان را پایتخت خود قرار داد و برنامه گستردهای را جهت نوسازی آن آغاز کرد. این برنامه دارای چند عنصر اساسی بود:
۱- میدان و ابنیهی اطراف آن؛ ۲- خیابان چهارباغ و ساخت باغها؛ ۳- تأسیسات شهری جدید؛ ۴- مناطق و محلات غیرمسلماننشین یا مربوط به ساکنان غیر بومی.
این ساکنان غیرمسلمان یا غیربومی، ارامنهای بودند که در جلفای اصفهان قرار گرفتند و اهل تبریز که در محله جدید عباس آباد در آن سوی زایندهرود اسکان داده شدند و زرتشتیان. این سه محله به انضمام شهر قدیمی، به همراه ساختوسازهای جدید شاهعباس چهرهی کلی اصفهان جدید را شکل میدادند. پیترو دلاواله که در زمان ساختوسازهای شهری اصفهان در آنجا ساکن بوده، نقشهی کلی شهر را این گونه ترسیم میکند:
نظر شاه بر این است که این سه محله (جدید) هرچه زودتر به اصفهان وصل شوند و برای عملیکردن این مقصود با حرارت هرچه تمامتر تلاش میکند و از هماکنون به اندازهای ساختمانها زیاد شده و برای کسانی که میخواهند خانهسازی کنند، آن قدر تسهیلات از قبیل زمین و پول فراهم میشود که میتوان انتظار داشت به زودی الحاق محلات به شهر اصفهان عملی شود و در این صورت اصفهان و حومه آن از قسطنطنیه و حتی رم بزرگتر میشود….
… این چهار محله یا بهتر گفته شود چهار شهر به اندازهای به هم نزدیک هستند که فقط خیابان زیبای چهارباغ و رودخانهای که وسط آن را قطع میکند آنها را از یکدیگر جدا میکند اگر پل رودخانه را مرکز قرار دهیم از قسمت شمالی آن یعنی از زاویهی شرقی خیابان شهر اصلی اصفهان شروع میشود و از آن زاویه به سمت غرب، عباسآباد است و آن طرف رودخانه در قسمت جنوب عباسآباد جلفا قرار گرفته و در مقابل اصفهان اصلی گبرآباد جای دارد.
(دلاواله، ۱۳۸۴: ۲۸ و ۴۱)
دلاواله نقشهی کلی اصفهان را چنان میبیند که سرانجام خیابان چهارباغ و پل زایندهرود در کانون آن قرار خواهند گرفت و چهار محله چهار رکن یا طرف اصلی شهر را تشکیل خواهند داد. امری که میتوان گفت در روند فعلی گسترش شهر به نوعی شکل گرفته است. منظور ما از تأکید بر گزارش دلاواله، توجه به نقش محوری چهارباغ در نقشه شهری اصفهان است. در بخش پیش بیان شد که مضمون باغ از دوره تیموریان رشد و گسترش قابلتوجهی پیدا کرد و صفویان نیز پیش از شاهعباس به ساخت باغها و بساتین توجه کرده بودند. اما به نظر میآید نوع استفاده از باغ و شیوهی اجرای آن در اصفهان و در خیابان چهارباغ، حضور و کارکرد تازهای را برای باغ در شهر رقم میزند. باغهای دوره تیموری یا صفوی پیش از چهارباغ عموماً به صورت محوطههایی در خارج شهر یا در قلمرو خاص شاهی بودند و گزارشی از باغی که بخشی از شهر را تشکیل دهد تا پیش از چهارباغ اصفهان ظاهراً موجود نیست و میتوان قائل شد که دستکم چهارباغ از اولین نمونههای چنین باغی است. آن گونه که از گزارش دلاواله برمیآید، شاهعباس چهارباغ را به مثابه یک عنصر اساسی، محوری و مرکزی برای شهر جدید خود در نظر گرفته بود. خود خیابان چهارباغ نیز به شیوه بدیعی اجرا شد. اسکندربیک منشی برنامه ساخت خیابان چهارباغ را چنین توضیح میدهد:
و از دروب شهر یک دروازه در حریم نقش جهان واقع و به درب دولت موسوم است. از آنجا تا کنار زایندهرود خیابانی احداث فرموده، چهار باغی در هر دو طرف خیابان و عمارات عالیه در درگاه هر باغ طرح انداختند و از کنار رودخانه تا پای کوه جانب جنوبی شهر انتهای خیابان قرار داده، اطراف آن بر امراء و اعیان دولت قاهره قسمت فرمودهاند که هرکدام باغی طرح انداخته، در درگاه باغ عمارتی مناسب درگاه مشتمل بر درگاه و ساباط رفيع و ایوان و بالاخانهها و منظرهها در کمال زیب و زینت و نقاشیهای به طلا و لاجورد ترتیب دهند و در انتهای خیابان باغی بزرگ و وسیع پست و بلند نه طبقه جهت خاص پادشاهی طرح انداخته به باغ عباسآباد موسوم گردانیدند و پل عالی مشتمل بر چهل چشمه به طرز خاصی میان گشاده … هر دو خیابان به یکدیگر اتصال یابد تا عباسآباد یک خیابان باشد. تخمیناً یک فرسخ شرعی و از دو طرف خیابان جوی آب جاری گردد و درختان سرو و چنار و کاج و عرعر غرس شود و از میان خیابان نهری سنگ بست ترتیب یابد که آب از میان خیابان نیز جاری باشد و در برابر عمارت چهارباغ حوضی بزرگ ساخته شود.
(اسکندربیک، ۱۳۸۲: ۵۴۴و ۵۴۵ همچنین رک. دلاواله: ۳۰-۳۱)
این خیابان نظر سیاحان و جهان گردان را کاملا به خود جلب کرده بود. ایشان چهارباغ را در تمام ایران بینظیر میدانستند و تنها آن را با برخی خیابانهای اروپایی مقایسه کردهاند. به گفته شاردن چهارباغ «زیباترین معبری است که تاکنون دیده یا شنیدهام (شاردن، ۱۳۶۲، ۱۴۶) و تاورنیهی سختگیر و سختپسند، آن را «قشنگترین و مصفاترین راههای اصفهان و تمام ایران» میداند. تصاویری که این سیاحان از چهارباغ به یادگار نهادهاند، خیابانی را در پیش چشم میآورد که با توصیفات ذکرشده کاملاً توافق دارد و به هیچوجه مشابه انواع خیابانهایی که از شهرهای قدیم برجای مانده نیست، بلکه بسیار مشابه خیابانهای مصفای شهرهای دوران جدید است. خیابانی که اساساً به قصد تفریح و تفرج و جلوهگری ساخته شده است. پل واقع در این خیابان بهگونهای ساخته شد که محل گردش و تفریح باشد. بر روی دیوارهای پل هم تصاویر و نقوش گوناگونی حک شد. به نظر میرسد چنین پلی و چنین کارکردی برای پل هم -البته در کنار دیگر کاربردهای سیوسه پل- در شهرسازی ایران تازگی داشته است. در برنامهی ساخت چهارباغ از هیچ فرد خاصی به جز شاهعباس نام برده نشده است و حتی برخی از سفرنامهنویسان تصریح کردهاند که شاهعباس مستقیماً در برنامهی ساخت این خیابان حضور داشته است (رک. کمپفر. ۱۳۶۳: ۲۲۰).
شاهعباس میخواست اصفهان را به یکی از زیباترین شهرهای جهان تبدیل کند و بدین طریق آن را مظهری از قدرت و شکوه حکومت خود قرار دهد و در رقابت با همسایگان و بیگانگان آن را به رخ ایشان بکشد و شاید انگیزهای دیگر برای تجارت و سیاحت در ایران فراهم کند. اما شاهعباس چرا شهر زیبای خود را اینگونه ساخت و طرح آن، خصوصاً طرح چهارباغ چگونه به ذهن او رسیده بود؟ شاید ذهنیت مدینهساز و مدینهاندیش شاهعباس آنچه را امکان ساخت آن پیشتر در محوطههای خصوصی فراهم آمده بود (یعنی فضای باغهای خصوصی به عرصه عمومیمنتقل کرد. شاید شاه تصاویر یا حکایاتی از خیابانهای جدید شهری در غرب یا باغها و شهرهای مغولان هند دیده یا شنیده بود.[۴] مسئلهای که در اینجا برای ما دارای اهمیت است، تغییری است که این نوع استفاده از باغ در ساختار و بافت شهری ایجاد کرد؛ امری که در واقع اصفهان را به شهری در آغاز تاریخ جدید ایران تبدیل میکند.
تبدیل اصفهان به دو منطقه دارای بافت قدیم و جدید در اثر برنامههای شاهعباس امری بوده که از همان آغاز، محل توجه بوده است. بافت قدیم شهر اصفهان مطابق با الگوی شهرسازی سنتی در ایران است و نمونههای آن را میتوان در بافتهای قدیم کاشان، کرمان، یزد و دیگر شهرها و مناطق باقی مانده از دوران کهن مشاهده کرد. نقشهی اصلی این شهرها معمولاً دایرهوار یا مستطیلگونه است و حصاری آن را محدود میکند. در داخل این حصار خانههای متصل درهمتنیده، بر گرد بناهای مذهبی یا شاهی، شاکلهی شهر را تشکیل میدهند. استیرلن مهمترین ویژگی این نوع شهرسازی را چنین توصیف میکند:
جنبهی بنیادی معماری و شهرسازی ایران پیوستگی فضایی آن است. در این نوع شهرسازی گذر از فضایی بسته به فضای بسته دیگر، پیدرپی و همواره تکرار شده است، بیآنکه هرگز، این پیوستگی قطع شود. ساختمان در تار و پودی پیوسته و متداوم ترکیب شده است. بنا به عنوان ساختمانی مجزا و منفرد جلوهگر نمیشود… بلکه در بافت شهری فشرده و گنجانده شده است. در کار ایجاد توده ساختمانی هیچ گونه گسست و انقطاع بين عناصر گوناگون وجود ندارد. بدین ترتیب روی گذرها و کوچهها و معابر را هم با قوسها و طاقهای ضربی میپوشانند و این معابر در یک محله همانند یک زیرزمین، در زیر سقفهای سطح یا گنبدی پیچ و تاب میخورد و پیش میرود. این مجموعهْ واحدی یگانه را شکل میدهد. انسان همواره در آن در درون چیزی قرار دارد.
(استیرلن، ۱۳۷۵: ۵۵-۵۸)
شهرهای جدید ایران چنین بافت و ساختاری ندارند. اما به نظر میرسد اصفهان یکی از نقاط اصلی انفصال از فضای شهری قدیم ایران باشد. شاردن در توصیف اصفهان (در زمان شاهعباس دوم که دیگر برنامههای اصلی ساخت وساز کاملا به پایان رسیده بودند و شهر شکل گرفته بود) مینویسد:
این محله (قسمت کهن شهر) را شهر کهنه میخوانند و بنای زیبا و قابلملاحظهای در آن نیست. خانهها کوچک و گرد و روی هم انباشته است و مانند بخشهای دیگر شهر باغ ندارد. کوچهها تنگ و تاریک و مردم آن فقیر و وضع زندگیشان خوب نیست. این محله در حقیقت محتاج راهنما است.
(شاردن، ۱۳۶۲: ۱۳۰)
به نظر میرسد از اصلیترین عوامل تغییر این بافت استفاده از باغها و به خصوص خود خیابان چهارباغ بوده است که هیچ کدام از خصوصیات بافت قدیم را ندارد: خیابانی مستقیم و گسترده با فضاهای خالی و عدم پیوستگی فضایی و خانههایی که به صورت منفرد و نه بههمپیوسته در باغها قرار گرفتهاند. وجود چنین فضا و معبری در کالبد اصلی شهر و در محل تقاطع و پیوستگی محلات گوناگون آن اساساً بافت قدیم را متحول میکرد. البته چهارباغ تنها عنصر این تحول نبود و این تحول نیز از بافت قدیم به بافت جدید به یکباره صورت نگرفته است (گسستی که با منطق تغییرات و تحولات تاریخی هم سازگار نیست)، مثلا میدان و بازار در چارچوب همان تصور فضای پیوسته شهری قرار دارند؛ فضایی کاملاً متصل به هم که واقعیتی یکپارچه را شکل میدهد و دالانهای مارپیچ (لابیرنت) بازار تداوم تفکر پیشیناند اما در همینجا هم تغییری رخ داده است: مقیاسها چنان وسيع و گسترده شدهاند که آن احساس پیوستگی و بههمبستگی و محصوریت که شاردن آن را در بافت قدیم احساس میکرد، تکرار نمیشود. این فضای باز و گسترده در میدان برای ناظران داخلی و خارجی امری جدید و فوقالعاده بوده است. عامل دیگری که میتوان به آن اشاره کرد، چهرهی برونگرایانه بافت جدید است. یکی از ویژگیهای معماري و شهرسازی ایرانی امری است که آن را درونگرایی خواندهاند. در بناها و محلات قدیمی ایران معمولاً وجه ظاهری و بیرونی بنا حتی در بناهای مهمی همچون مسجد، فاقد هرگونه جلوه و تزیین است. امری که پیوستگی فضایی بناها را میتوانست به هم بزند. به جای این، با گذر از فضای بیرونی ساده به درون بنا، ساختمان تمام جلوه و زینت خود را نمایش میدهد. اما یکی از تغییراتی که در بناهای اصفهان به مثابهی یک روند تکرار میشود – روندی که کمکم در فضاهای شهری در تمام ایران جایگزین نظم قدیم میشود – میل به برونگرایی است. این میل در قرون نزدیک به اصفهان شاهعباس پیدا میشود و شدت میگیرد. تفصیل یافتن سردرها، استفاده بسیار زیاد از تزیینات که اساساً نوعی ظاهرآرایی و برونگرایی است و توجه بیش از حد به جبههی بیرونی بنا بهتدریج در معماری این سدهها افزایش پیدا میکند. بنای هارون ولایت از اولین بناهای دورهی صفوی نمونهی خوبی از توجه یکسویه به جبههی بیرونی و تزیینات متنوع آن است (در این باره رک. کنبی، ۱۳۸۷: ۲۶-۲۷ و هیلن براند، ۱۳۸۰: ۴۰۶-۴۰۷). در اصفهان شاهعباس میل به برونگرایی در خانههای مجلل و سردر بناهای مهم و وجههی بیرونی آنها بهخوبی مشهود است. اما میتوان آن را در فضاهای اصلی موردبحث ما نیز مشاهده کرد. میدان یک فضای چهارایوانی است که اساساً درون محوطهی مساجد قدیم را شکل میداد. در اصفهان این فضای درونی، تبدیل به یک فضای بیرونی شده است. از ویژگیهای مهم میدان انواع تزیینات دیوارها و طبقات آن بوده است. تبدیل باغ از یک امر محصور درونی به یک معبر عمومینیز از همین قبیل است. در گزارش اسکندربیک منشی دیدیم که شاه به امرا دستور داده بود تا سردر و چهرهی بیرونی بناهای خود را کاملاً آراسته و همراه با نقاشیها و تزیینات بسازند. این عوامل و تغییرات دیگر بافت شهری جدیدی را ایجاد کرد که به نظر میرسد از آن پس به مثابهی یک روند بازگشتناپذیر در شهرهای جدید به کار گرفته شد. ظاهراً دیگر آن فضاهای پیوسته و بههمبسته و مرکزگرا قابلتحمل نبود و «فضایی جدید» خواسته میشد و شکل میگرفت. این برخورد متفاوت با فضا و درک و تلقی جدید از آن در حوزههای دیگر نیز قابلمشاهده است. بارزترین جلوهی این تلقی و رویکرد متفاوت در آثار نگارگری این دوره هویدا است. درواقع در جایی که فضا به شکلی روشن به تصویر و تجسم درمیآید.
در دورهی موردبحث ما، تحولی قابلتوجه در نگارگری رخ میدهد. تحولی که ریشهها و نمونههای آن از نیمهی دوم قرن دهم در آثار نگارگران مشاهده میشود اما در قرن یازدهم چنان گسترده و فراگیر میشود که مورخان از آن تحت عنوان مکتب اصفهان یاد میکنند. چهرههای برجسته این تحول صادقی بیک افشار و به خصوص رضا عباسی و شاگردان و پیروان آنها هستند. در آثار نگارگری این دوره نسبت آدمها و اشیا در نقاشی با کل نقاشی تغییر مییابد و نسبتی واقعنمایانهتر شکل میگیرد. فضا فاقد آن فشردگی و درهمتنیدگی مشهود در نگارههای قرن پیش است و نوعی از حجم نهایی و رعایت پرسپکتیو در آثار به چشم میخورد. نقاش میخواهد فضایی واقعیتر و ملموستر را با آدمها و اشیای واقعیتر شکل بخشد. تفاوت این فضاها را میتوان در مقایسهی شاهنامهی شاهطهماسب با شاهنامهی شاهعباس به طور کامل حس کرد. همچنین میتوان به آثاری اشاره کرد که رضا عباسی به تقلید از استاد بیبدیل نگارگری بهزاد کشیده است (رک. کنبی، ۱۳۸۴: ۱۷۳-۱۸۵). تغییرات دیگری هم در کار است. اگر محور آثار دوران پیش، نوعی کتابآرایی و نقاشی تزیینی بوده است، در آثار این دوره طراحی خود به جزئی مستقل و اصیل در نقاشی تبدیل میشود. روندی که از خود بهزاد شروع شد و در صادقی بیک و رضا عباسی به اوج خود رسید. دقت در طراحی اشیا، موجودات و انسانها در نقاشیها، ظهور آثاری که صرفاً بهصورت طراحی خلق شدهاند و تکنگارهها یا چهرهنگارهها گواه این تحولاند. تکنگارهها قسمت عظیمی از آثار این دوره را شکل میدهند، نوعی از آثار که در قرن پیش نادر و کمیاب بودند. در این نوع آثار فرد و موضوع نقاشی از کل تصویر جدا میشود و به طور مستقل موضوع کار نقاش قرار میگیرد. فضایی که شخص در آن قرار داده میشود، مانند قبل، فضایی آرمانی یا انتزاعی نیست؛ اساساً آن فضای آرمانی جای خود را به فضاهای خالی میدهد. (حضور پررنگ فضاهای خالی در نقاشی این دوره نسبت به فضاهای نگارگری قرن پیش کاملاً مشهود است)، نقاش با واقعیت بیرونی مواجه است و سعی میکند آن را به واقعیترین شکل ترسیم کند. روندی که پس از مکتب اصفهان عمیقتر و عمیقتر میشود و اساساً بر جای نگارگری سنتی، نقاشیهای جدید را مینشاند.
نمونهای دیگر از این درک و تلقی متفاوت از فضا و واقعیت بیرونی در آثار تاریخ نگاری این دوران مشهود است، خصوصاً در تاریخ عالم آرای عباسی، تاریخ نگاری واقعنگرانه و وقایع نگارانهي اسکندربیک بسیاری از پژوهشگران را به ستایش از اثر او به مثابه یک اثر قابل توجه تاریخی واداشته است. توجه اسکندربیک به شرح على و معلولی رویدادها، توجه به طبقات گوناگون اجتماعی و ذکر زندگینامه و سوانح احوال رجال، علما، هنرمندان و ادبا (برجسته شدن افراد) از ویژگیهای تاریخ عالم آرا است. لمپتون در این باره مینویسد:
مباحث بیوگرافی در تاریخ عالم آرای عباسی تا حدودی نظم متفاوتی دارد. در مباحث بیو گرافیکی تعصب شدیدی در قبال طبقات مذهبی وجود ندارد. در نقطهي مقابل میان طبقات نظامی، طبقات مذهبی و اداری موازنه حفظ شده است. مبانی انتخاب نهفته در اسکندربیک آگاهانه یا ناآگاهانه به وضوح متفاوت از آثار نویسندگان پیشین است.
(به نقل از سیوری، ۱۳۸۲: ۳۲۸)
سیوری این مطلب را این گونه خلاصه میکند که: «تاریخ شاهعباس بدون در نظر گرفتن مفهوم آرمانی امت یا جامعه اسلامی در توضیح آنچه که دولت در واقع بود، غیرمعمول مینماید» (همان، ۳۲۸).
نتيجهگيري
در مقام نتیجهگیري از این بحث اشاره ميكنیم كه فرم جدید شهر در اصفهان با فضاهاي باز و گسترده و عدم پیوستگي فضاهاي شهري و اموري از این دست، تجسم بخش تلقي متفاوتي از فضا و واقعیت است یا تجسم و تلقي متفاوتي را از فضا و واقعیت ایجاد ميكند. در آثار نگارگري این دوران ـ كه شاید بهترین عرصه براي فهم چگونگي تلقي فضا از جانب انسان هاي این عصر است ـ نیز رویكردي متفاوت به فضا و خلق واقعیتي متفاوت مشهود است. به همین سان در حوزههاي دیگري نظیر تاریخنگاري ميتوان چنین این درك و تلقي متفاوت چگونه و چرا پدید آمد؟
قطعاً این تلقي و رویكرد متفاوت به یكباره پدید نیامد و چنان كه گفتیم همهي عناصر این تغییر را بهشكل گسستهازهم و كمتعداد و درحاشیه، در قرن پیش ميتوان مشاهده كرد. از عوامل اصلي تحولاتي كه در نگارگري مكتب اصفهان رخ داد، توجه به آثار غربي بوده است؛ آثاري كه در این زمان از طریق تجار یا سیاحان وارد ایران ميشدهاند اما با توجه به عدم رواج و گستردگي علوم غربي در این دوره، بعید به نظر ميرسد كه بتوان سطح گستردهي این تغییر را در سیماي شهر و حوزههایي دیگر به این نوع تأثیرپذیري از غرب نسبت داد. شاید نوع زندگي، تحركات گستردة اقتصادي، سیاسي و جمعیتي، سفرها و روابط واقعي با دیگر نواحي جغرافیایي و دیگر اقوام و ملل كه در سطحي بسیار گسترده در این عصر رخ ميدهد، خود زندگي شهري و اقتضائات آن در شكلگیري این تلقي مؤثر بودهاند. توضیح كافي و دقیق این امر نیاز به تحقیقاتي مفصل و جداگانه دارد كه با نگاهي متفاوت به آثار و جریان ها و تحولات این دوره در پي شناسایي منطق رویدادها و تحولات باشد.
پینوشت
[۱] رابطه ساختار سیاسی و ساختار دینی در دوره صفوی پیچیده و متنوع بوده است. در این باره ر.ک: صفتگل (1381). در مورد مطلب بیانشده در متن، به خصوص بنگرید به صفحه ۶۵ به بعد و تفکیک میان دوران پیدایی و دوره استقرار و همچنین فصل پنجمن ۴۹۱ به بعد.
[۲] طرح گل ومرغ در نیمه قرن یازدهم به احتمال زیاد در اثر تقلید از آثار اروپایی رواج یافت اما نکته اینجا است که برای تقلید «این مضمون» انتخاب شد، انتخابی که نشان از علاقه و سائقه هنرمندان و مخاطبان و سفارش دهندگان دارد.
[۳] در واقع این تحول از قرن دهم آغاز میشود و در قرن یازدهم در آثار رضاعباسی و پیروان او و در مکتب اصفهان به اوج میرسد. مطالعه بیشتر در این باب در بحث بعدی ما در باب نگارگری در بخش فرم خواهد آمد.
[۴] احتمالا در تاریخ ساخت چهارباغ و پیش از آن تصاویری از نقاشان اروپایی به دربار شاهعباس رسیده بود (در این باره رک کنبی، ۱۳۸۴: ۵۹)
منابع
– آژند، يعقوب. (۱۳۸۵). مکتب نگارگری اصفهان. چاپ اول، تهران: فرهنگستان.
– استیرلن، هانری. (۱۳۷۷). اصفهان تصویر بهشت. مقدمه به قلم هانری کربن، جمشید ارجمند، چاپ اول، تهران: فرزان روز
– اسکندر بیگ ترکمان. (۱۳۸۲). تاریخ عالم آرای عباسی. زیر نظر ایرج افشار، چاپ سوم، تهران: امیر کبیر.
– افوشته ای، محمود بن هدایت الله. (۱۳۷۳). نقاوة الآثار في ذكر الاخبار در تاریخ صفویه. به اهتمام احسان اشراقی، چاپ دوم، تهران: علمی و فرهنگی
– بلانت، ویلفرد. (۱۳۴۸). اصفهان مروارید ایران. (مترجم: محمدعلی موسوی فریدنی)، نشر خاک.
– دلاواله، پیترو. (۱۳۸۴). سفرنامه پیترو دلاواله. (مترجم: شجاع الدین شفاء)، چاپ چهارم، تهران: علمی و فرهنگی
– سبزواری، ملامحمد باقر (۱۳۸۳). روضة الانوار عباسی، مقدمه، تصحیح و تحقیق اسماعیل چنگیزی اردهایی، چاپ دوم، مرکز نشر میراث مکتوب
– سلطانزاده، حسین. (۱۳۷۸). تداوم طرح باغ ایرانی در تاج محل. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی
– سیوری، راجر. (۱۳۷۸). ایران عصر صفوی (مترجم: کامبیز عزیزی)، چاپ ششم، تهران: مرکز.
– سیوری، راجر. (۱۳۸۲). تحقیقاتی در تاریخ عصر صفوی، (مترجم: عباسقلی غفاری فرد، محمدباقر آرام)، چاپ اول، تهران: امیر کبیر.
– شاردن، ژان. (۱۳۶۲). سفرنامهي شاردن (قسمت اصفهان). (مترجم: حسین عریضی)، چاپ اول، تهران: نگاه.
– شوپه، ماریا. (۱۳۸۵). اقامت گاه های سلطنتی در هرات: مسائل تداوم کاربردها بین دورانهای تیموری و صفوی. در كالمار.۱۰۵-۱۳۵ ،(۱۳۸۵)
– صفت گل، منصور. (۱۳۸۱). ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی. مؤسسه خدمات فرهنگی رسا. – عبدی بیک شیرازی. (۱۹۷۴). دوحة الازهار. به کوشش ابوالفضل هاشم اوغلی رحیموف، مسکو.
– عبدی بیک شیرازی. (۱۹۷۴). روضۂ الصفات. به کوشش ابوالفضل هاشم اوغلی رحیموف، مسکو.
– غلوم بیک، لیزا. (۱۳۸۵). الگوهای شهری در اصفهان پیش از صفویه. در هولود (۱۳۸۵)، ۴۶-۱۹.
– قاضی احمد منشی. (۱۳۸۲). گلستان هنر. به تصحیح احمد سهیلی خوانساری، چاپ چهارم، انتشارات منوچهری.
– قهرمان، محمد. (۱۳۷۸). صیادان معنی، برگزیده اشعار سخنسرایان شیوه هندی. چاپ اول، تهران: امیر کبیر.
– کالمار، ژان. (۱۳۸۵). مطالعات صفوی (مترجم: سیدداوود طبایی)، چاپ اول، تهران: فرهنگستان هنر.
– کمپفر، انگلپرت. (۱۳۶۳). سفرنامه کمپفر. (مترجم: کیکاوس جهانداری)، چاپ اول، تهران: خوارزمی
– کنبی، شیلا. (۱۳۸۵). رضا عباسی اصلاحگر سرکش. (مترجم: يعقوب آژند)، تهران: فرهنگستان هنر.
– کنبی، شیلا. (۱۳۸۶). عصر طلایی هنر ایران. (مترجم: حسن افشار)، تهران: مرکز.
– کونئو، پائولو. (۱۳۸۴). تاریخ شهرسازی جهان اسلام. (مترجم: سعید تیز قلم زنوزی)، چاپ اول، وزارت مسکن و شهرسازی
– ويلبر، دوناد. (۱۳۸۸). باغ های ایران و کوشکهای آن. (مترجم: مهین دخت صبا)، چاپ ششم، تهران: علمی فرهنگی
– هولود، رناتا. (۱۳۸۵). اصفهان در مطالعات ایرانی. (مترجم: محمدتقی فرامرزی)، چاپ اول، تهران: فرهنگستان هنر.
– هیلنبراند، رابرت. (۱۳۸۰). معماری ایران در دوره صفویان، در تاریخ ایران کمبریج، دوره صفویان. (مترجم: يعقوب آژند)، جامی، ۴۹۴-۴۰۳
– یار شاطر، احسان. (۱۳۸۰). شعر فارسی در دوره اول تیموریان و صفویان در تاریخ ایران کمبریج، صفویان. (مترجم: يعقوب آژند)، جامی، ۵۷۸-۵۵۰.
– یارشاطر، احسان. (۱۳۸۵). ادبیات دوره صفوی، پیشرفت یا انحطاط؟. در هولود (۱۳۸۵)، ۲۶۹-۲۱۷