رشیدالدین فضلالله همدانی: نگاه به یونان بس است، به چین هم بنگرید
همۀ ما میدانیم که یک فضیلت مهم رشیدالدین همدانی (م 718 ق)، داشتن نگاه جهانی و بینالمللی به خصوص در حوزۀ فرهنگ و تاریخ است. جامعالتواریخ او نقطه عطفی در نگارش تاریخ جهانی با افقی وسیع تر از عصر پیش از آن است.
نکتۀ دیگر در باب رشیدالدین، خارج شدن وی از چارچوبهای معمول و سنتی و در واقع داشتن نگاه ساختارشکنانه در امر فرهنگ و فلسفه و دینشناسی است. او در عین حال که یک مسلمان معتقد و شیفتۀ قرآن است، و میتوان با نوشتههای قرآنی وی از آثارش، یک کتاب خوب فراهم کرد، اهل تأمل و تفکر و نوآوری است. وی در این مسیر، صرفاً شیفتۀ تفکر و روش پیشینیان نیست، بلکه معتقد به توسعه در بهرهمندی از افکار دیگران برای و به هدف نوآوری است. اهل تفکر است و وقتی به تحلیل مینشیند، ابدً در چارچوبهای سنتی، باقی نمیماند. این نگاه یکی از کلیدیترین نکات در گسترش حوزۀ تفکر و مورد نیاز فوری ماست، چیزی که همیشه در آن زمینه فقیر بودهایم و اکنون هم.
لازم است که ما رشیدالدین را از منظر نوآوریهای فکری مورد تأمل قرار دهیم و ضمناً همۀ کارهای علمی و نگارشی او را در یک سلسله و به صورت مجموعه آثار منتشر کنیم. این ضمن احترامی است که برای کارهای آقایان روشن و رجب زاده قائل هستم و از آنان به خاطر تصحیحات شان در این زمینه تشکر می کنم.
و اما مقدمۀ بسیار با ارزش رشیدالدین بر تنکسوقنامه [کتابی در طب چینی که ارتباطی با تنسوخنامه ایلخانی به قلم خواجه نصیر و در حوزۀ جواهرشناسی ندارد] در این زمینه، هم از نظر نگاه تمدنی و فرهنگ جهانی که دارد و هم به طور خاص در جهت بازسازی تمدن اسلامی فوقالعاده مهم است.
وی در این مقدمه، ابتدا از اهمیت دورۀ هارونالرشید و فعالیتهای عصر وی در ترجمۀ میراث یونانی به عربی برای تقویت بنیۀ علمی این تمدن یاد کرده و آن دوره را از این جهت که با این سیاست «ناموس و کمال اهل یونان شایع گردیده، بر آن وجه که اهل این دیار از آن مستفید گشته و ثواب آن بعضی عایده با خلیفه و بعضی با اهل یونان باشد» ستایش می کند. رشید الدین این حرکت علمی را همان «علمٌ ینتفع به» میداند که در کنار صدقه جاریه، و ولد صالح، در حدیث رسول گرامی(ص) به عنوان «میراث ماندگار» تعبیر «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» از آن یاد کرده است.
سوال رشید الدین این است: بعد از دوره هارون، چه حرکت جدیدی صورت گرفت؟
او از زایش علم و صنعت در دنیای اسلام سخن میگوید، و این که تلاش شاهان و شاه مورد علاقۀ او غازان «همواره بر آن مصروف است که علوم متنوّعه را در عالم شایع گرداند، و فواید نو مخترع استنباط فرماید و علوم و صناعات که به دیگر اقالیم و ولایات مخصوص است از کتب و مصنفات ایشان در این دیار نیز پیدا و هویدا گرداند تا همگنان همواره تا انقضای عالم بدان مستفید گردند و فایده و ثواب آن نفس مبارک مطهر مقدّس را و عموم نفوس مستعدان را مدّخر ماند». این اشاره به زایش داخلی تمدن اسلامی است که تلاش کرده است نوآوری داشته باشد، چیزی که در عبارت بالا به «فواید نو مخترع» از آن یاد شده است.
و اما به نظر رشید الدین یک اشکال در این کار بوده است! و آن این است: در تمدنی که به عنوان اسلامی فراهم آمده، البته عناصری از «کتب اهل مغرب، و این ممالک و کتب افرنج و روم که ایشان متابع کتب یوناناند و بعضی از کتب ممالک هندوستان در عهد پادشاهان ماتقدّم که در انواع علوم ساختهاند، در عهدها و اوقات مختلف ترجمه کردهاند، ودر این ملک شایع شده» اما جای یک بخش دیگر از فرهنگ انسانی، خالی مانده است. آن بخش کجاست؟
این بخش، جهان شرقی است که تبلورش در نام «چین» بود.
رشیدالدین دنباله همان عبارت ادامه می دهد: «لیکن کتب بلاد خطای و چین و ماچین و ممالکی که بدان پیوسته، بدین ملک نرسیده، و اگر به نادر رسیده، کس آن را ترجمه نکرده» است.
سوال پنهانی اما مهم رشیدالدین این است که چرا ما نیاز به شرق داریم؟
او میگوید، هر مملکتی، با توجه به مزاج و مردمی که دارد، فرآوردههای علمی و فنی خاص خود را دارد، و شرق از جمله مناطقی است که ما باید دستاوردهای علمی آن را داشته باشیم: «لاجرم از فواید و خاصیت بعضی اشیاء و دقایق حقایق بعضی مسائل و مشکلات که حصول آن به حسب طبیعت مزاج هر ولایتی متصوّر بود که تجربه ایشان و اقتضاء فکر و اندیشه ایشان مناسب طبیعت و مزاج ایشان نتیجه دیگر دهد، مانند آنچ با وجود آنک مطلق انسان کلّیت است بالقوّه، و بی آن صفت مطلق انسان متصوّر نه، لیکن اقتضاء طبیعت و مزاج هر قومی، کتابتی و لغتی دیگر کند و سبب اختلاف لغات و کتابت این معنی است، و هر چند غرض و مطلوب یک معنی تواند بود لیکن در هر یک از آن لطیفه و فایده و تفاوتی لطیف باشد دون غیر و بحسب طبیعت و مزاج هر ولایت نظر بر لطیفه و فایده دیگر داشته، در آن تفاوتی و وضعی نهاده باشند. همچنین در تمامت علوم و صناعت این معنی متصوّر بل واقع است».
ممکن است کسی به رشیدالدین بگوید، علم، علم است، از هر کجایی که باشد. علم شرق و غرب ندارد.
رشیدالدین فرض را بر همین میگذارد، گرچه در آن تأملی دارد، اما بر نکتۀ دیگری پای میفشرد و آن است که، علم خیر، اما تفاوت در صنعت و تکنولوژی در میان اقوام به صورت جدی وجود دارد و ما به خاطر بخش صنعت و فن هم که هست، به همه جا بنگریم و از آنها بهره بگیریم:
«اگر بعضی این معانی در احوال علوم تصوّر نتوانند کردن، در احوال صناعات بس محسوس و ظاهرست، چنانچ میبینیم که جامه و آلات و ادوات اهل خطا و هند و مغرب و روم و افرنج و دیگر اقالیم متفاوت است، بل از شهر تا شهر نیز تفاوت هست، لیکن تفاوت اشیاء ولایاتی که بهم نزدیک و مناسبتر باشد، کمتر از آن باشد که از هم مستبعد باشد، چنانچ مشاهد و محسوس است و اَشکال مردم که متفاوت است از همین قبیل، و چنانک در شکل اختلاف زیادت باشد، در علوم و صناعات ایشان اختلاف زیادت باشد».
این بحث ادامه می یابد، و او نشانههایی دربارۀ ارزش علم و صنعت موجود در بلاد شرقی را که بر اساس یک نظریۀ سنتی که پیشرفت علم و دانش در هر منطقهای تابعی از وضعیت آب و هوا و جغرافیای آن ناحیه و مزاج شکل گرفته بر اساس آن استف مبتنی بر اعتدال مزاج وجود در شرق می داند:
«و چون حکما غالباً از صورت خوب استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و از اعتدال مزاج استدلال بر صورت خوب، و همچنین از اعتدال مزاج استدلال کنند بر کمال نفس و استعداد و زیرکی، و از کمال نفس و استعداد و زیرکی استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و چون اهل خطای خصوصاً چین و ماچین و اهل ولایاتی که بدان متصل است از اقلیم اوّل و دوماند که نزدیک خط استوااند و باکثر مذاهب حکما اعدل نهادهاند، و اهل چین و ماچین و خطای و بلاد مغرب و بعضی از افرنج بر میانه اقلیم اول و دوم نیفتادهاند بل بر کنار اقلیم اول و دوم افتادهاند و غرض و مطلوبی که آن مقتضی مزاج معتدل بود از اهل آن بلاد حاصل مانند صورت خوب که در اهل خطای و چین و ماچین موجود است، و کثرت خلق و عمارات بسیار، چه اعتدال را هیچ صفتی قویتر از حیات و توالد و تناسل بسیار نبود، و آن هم به عمر دراز و اعتدال مزاج موضع و شخص و صحّت آن حاصل تواند بود. و درین هر دو ولایت و بلاد هند که بدان نزدیک است، حاصل و موجود است و اهل هند هرچند سیاهاند، لکن سیاهی صفتی زشت نیست … و خوب آن باشد که اعضاء متناسب بود، و مع هذا خوبی یک صفت است از اعتدال مزاج و درازی عمر و صحّت در اعتدال مزاج قوتی از صفت خوبی است و در این بحث دقایق بسیار است، در این موضع این مقدار عقلا و حکما را کافی است».
در اینجا به طور خاص از پزشکی چینیها و نقشی که دانش آنان در طول عمر و جمعیت آن ناحیه بر عهده داشته یاد می کند. در واقع، میگوید، وقتی شاهدیم که جمعیت در آنجا زیاد است، در مییابیم که مردم آن ناحیه از دانش پزشکی خوبی برخوردارند، و به همین دلیل ما باید از آنان بیاموزیم.
بدین ترتیب، نگاه تمدنی خواجهرشیدالدین را بهتر در مییابیم. تمدن و فرهنگ محصولی است که باید از تمام فرآوردههای فکری بشر استفاده کند. هم از تمدنهای بنام عالم و هم خرده تمدنها و فرهنگها. دیگر این که تمدن اسلامی در یک مرحله با استفاده از تمدن یونانی و مغربی و هندی و رومی رشد کرد، اما به دلیل نگاه نکردن به شرق نوعی نقص را در خود نگاه داشت. رشیدالدین بر همین اساس دستور داده است تا تنکسوقنامه که طب چینی است به فارسی ترجمه شود.