شکلگیری هنر اسلامی؛ اولگ گرابار
The Formation of Islamic Art, Oleg Grabar
کتاب شکلگیری هنر اسلامی، اثر اولگ گرابار، از آثار مهم و جریانساز در تاریخ مطالعات هنر اسلامی است. او در این کتاب با توجه به عوامل زمینهای، برای شکلدهی به چهارچوبی نظری، به تحلیل شکلگیری هنر اسلامی در ادوار آغازین بعد از ظهور اسلام میپردازد. مباحثی که در این کتاب مطرح میشود پژوهشگران بسیاری را، در حیطۀ مطالعات هنر اسلامی، تحت تأثیر قرار داده است. چاپ نخست کتاب شکل گیری هنر اسلامی در سال 1973 م در انتشارات دانشگاه ییل[1] منتشر شد و در سال 1987 م، گرابار ضمیمهای بر آن افزود و برخی توضیحات کتاب را کاملتر کرد. این کتاب از جمله آثار کلاسیک مطالعات تاریخی هنر اسلامی است که به زبانهای متعددی ترجمه شده است.
آغاز کتاب با طرح پرسشهای جدی درباب هنر اسلامی همراه است. از جمله اینکه صفت اسلامی در کنار هنر چه معنایی ممکن است داشته باشد؟ چه ویژگی مشترکی سبب میشود کاخی در قرطبه و نگارهای ایرانی هر دو تحت عنوان هنر اسلامی قلمداد شوند؟ گرابار در پی دستیابی به دو هدف کلی است. اول آنکه تلاش میکند ماهیت هنر اسلامی را شرح دهد و دوم اینکه به نظریهای کلی در باب هنر اسلامی برسد که تعمیمپذیر به سایر مطالعات تاریخ هنر در باب تحولات و شکلگیری سنتهای هنری باشد. گرابار اصطلاح هنر اسلامی را از نظر معرفت شناختی منحصربهفرد میداند و این یگانگی را حاصل تمایز هنر اسلامی با دیگر سنتهای هنری و تصمیم آگاهانۀ یک فرهنگ برای صورتبخشی به تولیدات مادیاش دانسته است و اعتقاد دارد، برای تعریف یگانگی سنتی هنری، موجهتر است که به ارادۀ درونی آن سنت در خلق آثار هنری پرداخته شود و نه صرف ویژگیهای صوری و کارکردی و شمایلنگارانۀ آن.
فصل دوم کتاب با عنوان قلمرو اسلام متقدم است. گرابار می گوید بنا بر بافت های فرهنگی متفاوت، در نواحی متقدم اسلامی، زمان نسبی شکلگیری هنر اسلامی در آنها متفاوت است و از میان تمامی نواحی که به دست مسلمانان افتاد، هلال خصیب[2] از نظر تاریخی و باستانشناختی شناختهشدهتر است. طبق عقیدۀ گرابار، هنر اسلامی صرفاً در واکنش به صورتهای زیباشناسانۀ سنتهای سرزمینهای مفتوح شکل نگرفته است، بلکه پدیداری آن بر مبنای استفادۀ عملی و عقلانی از این منابع غنی برای هویت بخشیدن به هنری جدید بود، که در این بین، مجموعۀ صورتهای پیشین میتوانستند حیات معمول خود را ادامه دهند و همان ضرباهنگ پیشین را نگاه دارند.
فصل سوم کتاب تصاحب نمادین زمین نام دارد. در این فصل گرابار به کاخهای شاهزادگان اموی در قرون دوم و سوم هجری و قبةالصخره و شهر بغداد میپردازد و بر مبنای این سه مثال به این نتیجه میرسد که مسلمانان تازه وارد در تلاش برای فراتر رفتن از مرتبۀ حضور فیزیکی در سرزمینهای جدید و رسیدن به درجۀ تملک هستند و ویژگی هنر متقدم اسلامی تلاش در جهت یگانه و متمایز نمودن خود از سایر سنتهای هنری با صورتها و معانی گوناگون است.
فصل چهارم نگاه اسلام به هنر است. موضوع اصلی این فصل بحث دربارۀ تصویرگری در هنر اسلامی و محدودیتها و موانع آن است. گرابار پرهیز از بازنمایی در هنر اسلامی را واکنشی به هنر بازنمایانۀ بیزانس و تلاش برای متمایز ساختن خود از سایر سنتهای هنری دانسته است. از سوی دیگر میگوید هنر اسلامی چنان به انتزاع گراییده است که یافتن روشی برای تحلیل نمادین آن بسیار دشوار است. گرابار ماهیت ادراک بصری صورتها را در اوضاع و احوال گوناگون، چه از منظر ذات خود صورتها و چه از منظر جامعۀ سازنده و مخاطب، محل تأمل و بررسی میداند.
در فصل پنجم، هنر دینی اسلام: مسجد، گرابار به نیروها و انگیزههایی میپردازد که به شکلگیری نیازهایی انجامید که هنر دینی را شکل داد. گرابار میگوید مسجد در ادوار نخستین اسلامی صورت مادیاش را از نیازی فرهنگی میگرفت. بنابراین مساجد روزگار متقدم اسلامی، بیش از آنکه نمایندۀ نوعی ترکیببندی آرمانی باشد، بازتاب نیازهای ویژۀ اجتماعی است. گرابار اجزای معماری اسلامی را نماد یا نشانه و در واقع موجودیتی میداند که با زبان معماری تعریف میشده است و خود این اجزا الگوهای ساختاری روشنی داشتند و کارکرد و نیازهای معمارانه صورتی بر مبنای واژگان معماری کهن هر منطقه یافته اند و قرار گرفتنشان در بافت فرهنگ اسلامی سبب شده تا آنها را اجزای معماری اسلامی بنامیم. همچنین گرابار به سراغ تزئینات مساجد میرود و معانی تاریخی شمایلنگارانۀ این تزئینات را، با گذر زمان، در حافظۀ جمعی فرهنگ اسلامی فراموششده یا تغییرشکلداده قلمداد میکند و پرهیز اسلام از نمادسازی بصری را سبب ابهام در معانی صورتها در هنر اسلامی دانسته که خصوصیت این هنر باقی میماند.
فصل ششم هنر نادینی اسلام: کاخ و شهر نام دارد. در این فصل گرابار هنر نادینی را «کارکردهای فردی و اجتماعی» تعریف کرده که ارتباطی با امور معنوی و فرهنگی ندارد، هرچند که تشابهات فراوانی در کارکردها و منابع الهام آنها با هنرهای دینی وجود داشته باشد. پرسش گرابار این است که آیا این طراحیهای پیچیده صرفاً حاصل سنتی معمارانه است یا نیازهای کارکردی بوده که سازندگان را به جستجو و یافتن الگوهای تازه واداشته است؟ گرابار تنوع مضامین تزئینات کاخها را سبب شگفتی میداند و میگوید جریانات شمایلپردازانۀ بیشتری در تزئینات کاخهای نهفته است. از سویی تشخیص کاربری فضاهای معماری در کاخ ها را نیازمند مراجعه به متون و مطالعات قومنگارانه دانسته.
در فصل هفتم، تزئینات متقدم اسلامی: مفهومی به نام آرابسک، گرابار میگوید در تزئینات معماری اسلامی بیشتر نقوش معنایی مستقل از معنای خود بنا ندارند و کارکرد اصلی آنها زیباسازی و ایجاد حظ بصری است. یک ویژگی که در هنر تزئینی اسلامی به چشم میخورد همان ابهام و گاه دوگانگی است. بدین معنی که میتوان از عنصری واحد دو تعبیر توأمان و کمابیش متضاد کرد: یکی تعبیر شمایلنگارانه و دیگری تعبیر تزئینی صرف. از سوی دیگر، از داوری مردم دربارۀ این زینتها بیخبریم. پرسش این است که این برداشتها برآمده از خواست نخستین سازنده است یا نتیجۀ معیارهای خام و ناقص مفسران؟ این مطالعات نیازمند تمرکز بر کلیت آثار هنری است، زیرا ارزش تزئینات بیش از آنکه به اصل وجودیشان باشد به جایگاه آنها در اثر هنری بستگی دارد.
عنوان فصل هشتم شکلگیری هنر اسلامی است و گرابار تلاش میکند، از مباحث متنوع طرح شده، نتیجهای منطقی بگیرد. وی هدف کتابش را ارائۀ تاریخ هنری منسجم و مطالعۀ تکنگارانۀ آثار هنر اسلامی نمیداند، بلکه هدفش پاسخ به دو پرسش است. نخست اگر راهی برای تعریف ماهیت تغییر در رویکردهای زیباشناختی و فرهنگ مادی جهان اسلام وجود دارد، آن را توضیح و شرح دهد. دوم تعریف اصطلاح اسلامی در ارتباط با هنر و جستجوی ساختارهای مشترک میان هنرها است.
گرابار در این کتاب در پی طرح پرسش و پاسخ نسبی به آنهاست. پرسشهایی نظیر اینکه پدیدۀ اسلامی در تاریخ هنر منحصربهفرد است یا میتوان قواعد خاص آن را به سایر سنتهای هنری نیز تعمیم داد؟ میان اثر و هنرمند و حامی چه ارتباطی وجود دارد؟ آیا هنر اسلامی، با توجه به زمان مطلق و نسبی شکلگیری، بزنگاهی کلاسیک را از سر گذرانده است؟ آیا میتوان تغییر در عرصۀ هنر اسلامی را در قالب نظریهای تبیین نمود؟ گرابار میگوید شکلگیری هنر اسلامی را در کل میتوان گسترش و توزیع صورتهای هنری فتحشده در سراسر قلمرو حکومت اسلامی، به همراه جدا کردن صورتها از دلالتهای معنایی پیشین آنها و سازماندهی آگاهانۀ برخی معانی به این صورتها، تعریف کرد. هرچند تأثیر زهد اسلامی و حمایت خلفا و شاهزادگان و تأثیر هنرهای اشرافی پیشین و نمایش واحدهای صوری خیالانگیز، که باید چیزی غیر از آنچه بودند را به نمایش میگذاشتند، سبب شکلگیری هنری متمایز برای انطباق با نیازها و نیتهای گوناگون حامیان و مصرف کنندگان شد. دو ترجمۀ فارسی از این کتاب منتشر شده است. نخست ترجمۀ مهرداد وحدتی دانشمند در سال 1379 در پژوهشکدۀ مطالعات علوم انسانی و دیگری ترجمۀ مهدی گلچین عارفی، که در سال 1396 در انتشارات حکمت سینا به چاپ رسیده است.
منابع
گرابار، الگ، 1395، شکلگیری هنر اسلامی، ترجمۀ مهدی گلچین عارفی، انتشارات حکمت سینا.
Oleg Grabar, Formation of Islamic Art, 1987, Yale University Press
پینوشت
[1] Yale University Press
[2] شامل کشورهای مصر، اسرائیل، لبنان، بخشهایی از اردن، ایران، سوریه، ترکیه و عراق است.