مروری بر نگارگری ایرانی؛ اولگ گرابار
Mostly Miniatures: An Introduction to Persian Painting, Oleg Grabar
کتاب مروری بر نگارگری ایرانی در سال 2000 به زبان انگلیسی منتشر شد و دربرگیرندۀ تازهترین مطالعات آن زمان در زمینۀ هنر اسلامی بود. این کتاب، که مهرداد وحدتی دانشمند آن را به فارسی ترجمه کرده و انتشارات فرهنگستان هنر به چاپ رسانده است، شامل تصاویری غنی از نگارههای ایرانی است و از این لحاظ منبع بسیار مهمی از تصاویر باارزش و کمتر دیدهشدۀ نگارگری ایرانی محسوب میشود. در این کتاب گرابار رویکرد قابل تأملی را به اشیاء مصنوع هنر اسلامی نشان میدهد. این رویکرد شامل بازبینی آثار هنری از سه دیدگاه مختلف تکامل و محتوا و زیباییشناسیشان است.
گرابار معتقد است که تاریخ راستینِ نقاشی ایرانی تنها شامل بررسی آن در گاهشمار تاریخی نیست، بلکه بررسی آن در ارتباط با جهان ایرانی، ساختار اجتماعی ایران، هنر مسلمانان و در نهایت در ارتباط با تاریخ هنر جهان است و کار خود را در این کتاب تلاشی مقدماتی به دنبال شکلدهی مباحث انتقادی گستردهتر میداند.
در کتاب مروری بر نگارگری ایرانی، گرابار خواننده را با نقاشی ایرانی که عمدتاً نگارههای زینتبخش کتابهای ادبی و تاریخی، منافعالحیوان، هیئت و دیگر نسخههای خطی هستند آشنا میکند. هرچند دیوارنگارههای آثار تاریخی و نقوش سفالینهها را نیز مدّ نظر میدهد تا با طرح پرسشهایی چند راهگشای پژوهشهای بنیادین در عرصههایی گردد که مهم مییابد. این شاهکارهای نقاشی ایرانی از غنایی برخوردارند که فهم آن استفادۀ همزمان از مغز و چشم را ضرورتی اساسی میسازد. نویسنده سعی دارد خواننده را در میانۀ جهان مولد این نگارهها قرار دهد؛ یعنی جهان فرهنگ اسلامی از قرون وسطی تا عصر مدرن.
گرابار، ما را با تاریخچۀ نگارگری ایرانی و ویژگیهای منحصربهفرد آن و لذتهایی که میتوان از فهم این نقاشی بُرد آشنا میسازد. او نشان میدهد چگونه ویژگیهای پیشینۀ تاریخی نقاشی ایرانی موجد خصایصی منحصربهفرد چون رنگهای جالب، تجدید احساسات، تجدید خاطرات ظريف و ترکیبی توأمان از رزم و بزم شده است. این خصایص نقاشی ایرانی حالتی از زیباییشناسی در پیوند با شعر و عرفان فارسی در بیننده ایجاد میکند. این کتاب شامل پنج فصل است که در آن به بررسی تاریخچۀ مختصر نقاشی ایرانی، خاستگاهها و منابع آن، زمینههای تاریخی و فرهنگی آن، مضامین اصلی نقاشی ایرانی و درآمدی بر زیباییشناسی نقاشی ایرانی میپردازد.
در مقدمۀ کتاب، گرابار مشکلات معرفتشناسانۀ بررسی نگارگری ایرانی را، با تأکید بر ماهیت گسستۀ پژوهش در این باره، در تحقیقات کنونی بررسی میکند و اذعان دارد تلاش برای تفسیر سنت ایرانی در مصورسازی کتب سکولارِ دوران پیشااسلامی ایران و آسیای میانه، که با شاهکارهای بزرگ قرن شانزدهم میلادی/ دهم هجری به اوج رسیده بود، موفقیتآمیز نبوده است. در فصل اول کتاب با بیان تاریخچهای مختصر میکوشد توضیح دهد که نقاشی ایرانی چگونه کشف شد و اینکه چگونه فهمپذیری یا فهمناپذیری آن در تحقیقات این حوزه تأثیر گذاشته و چقدر آشنایی با آن محدود بوده است. دو فصل بعدی کتاب شامل توجه به خود آثار هنری و بررسی مضامین اصلی در نقاشیهای ایرانی است. فصل آخر تلاشی است برای درک زیباییشناسانۀ نقاشی ایرانی، که در آن سعی شده با توجه به فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در جزء و هنر بازنمایی در کلیت آن، بحث تازهای شکل دهد.
دو معنا در رابطه با زیباییشناسی در کتاب درآمدی بر نگارگری ایرانی بیان شدهاست: اول زیباییشناسی عینی است که بیان صوری از طریق زبان بصری که این زبان بصری وجه مشخصۀ نقاشی ایرانی است و عناصر اصلی آن قابل شناسایی است. این نوعی زیباییشناسی نظری است که اصول آن در هر دوره اثباتپذیر است. و دوم نوعی زیباییشناسی که کمتر با اصول عام و جهانشمول انطباق مییابد و در پیوند با معاصران هنر نگارگری و ارزیابی نقادانه و غیرنقادانۀ آنها از این هنر است که بحث مفصل این کتاب دربارۀ دومین نوع زیباییشناسی است.
گرابار روش عارفانه ـ شاعرانه را در بررسی نگارگری ایرانی تحلیل و نقد میکند و آن را از تجربۀ بصری به دور و حاکی از تعصب و پیشداوری میداند. او خاستگاه این روش را تضاد میان امر بیرونی و امر درونی در ادبیات و عرفان میبیند. در این دیدگاه باید تصاویر را فرمهایی تفسیر کرد که کمابیش زیرکانه اندیشیده و اجرا شدهاند؛ فرمهایی که به خودی خود چیزی بیش از نمایی ظاهری نیستند و معنای باطنی آن را خامان درک نمیکنند. ریشۀ این تفکر را در تمام ادیان میتوان پی گرفت؛ حقیقتی که شخص میبیند و پس از تجربه به نمایش میگذارد تنها عکسی است از واقعیتی که خدا و اخیار از آن باخبرند. یکی از مشکلات اینگونه تفسیر این است که نگارگری غالباً هنری درباری است و چندان محتمل نیست که سلاطین عارف یا موافق دیدگاههای عارفانه بوده باشند. درواقع هنگامی که این سلاطین به گرایشهای عرفانی روی میآورند غالباً نقاشی را ترک میگویند. از این رو بهترین شیوۀ توضیح نقاشی ایرانی از منظر گرابار تلقی آن همچون بیانی از زندگی آرمانی و اشرافی و شاهانه است.
گرابار در فصل چهارم کتاب، درآمدی بر زیباییشناسی نقاشی ایرانی، برای بررسی نگارههای ایرانی، شیوهای جدید پیش میگیرد و در این شیوه به بررسی «مضامین اصلی» در نقاشی ایرانی میپردازد. گرابار، ضمن توضیح این مطلب که هرگونه رویکرد شمایلنگارانه به نقاشی ایرانی نابهنگام مینماید، فرضیهای طرح میکند مبنی بر اینکه نقاشی ایرانی حول مضامین نسبتاً انگشتشماری تکامل مییابد که مضامین اصلی نامیده میشود. در اینجا تفاوتی معرفتشناختی بین مضامین اصلی و موضوعها بیان میشود که آنها را از هم جدا میکند. گرابار این تفاوت را چنین بیان میکند: «موضوعها بهصورت بیواسطه با متن، اعم از مکتوب و شفاهی، مرتبط هستند؛ درحالیکه مضامین اصلی تنها تاحدودی پایبند متن هستند و نوعی نگرش دربارۀ تصویر ایجاد میکنند و باعث به وجود آمدن تفسیری از متن میشوند که لزوماً تصویری دقیقی از آن نیست». او از هفت مضمون اصلی در نگارگری ایرانی نام میبَرَد که عبارتند از: تاریخ، دین، حیوانات، حماسه، عشق تغزلی، واقعگرایی، تزئین. این مضامین با یکدیگر تلاقی میکنند و اگر نگوییم همه، دستکم تعدادی از آنها، در شاهکارهای بزرگ نگارگری قرن شانزدهم میلادی/ دهم هجری کنار هم دیده میشوند. همۀ این مضامین نقشی واحد ایفا نمیکنند؛ تاریخ و دین و حیوانات مقولات توصیفگر موضوعی خاص و با ارجاعی دقیق به متن است و حماسه و عشق تغزلی و واقعگرایی شامل موضوعاتی متغیر و همچنین شیوۀ ساختی است که به فراخور موضوع تغییر میکند؛ اما تزئین نوعی نقش میانجیگرانه دارد که فهم تصویر را از طریق ایجاد ساختارهای مجاور و تنظیم سطوح تسهیل میکند. گاه صفحهای مصور به واسطۀ حاشیۀ پرتزئین تغییر شکل میدهد و گاه هندسه و رنگهای تزئینی بر کل نگاره تحمیل میشود.
خوانندۀ کتاب در خواهد یافت که متن آن اغلب فراخوانی به پژوهشهای بیشتر است. گرابار در سراسر متن این کتاب موضوعهای مختلفی برای تحقیق و پیشنهادهایی برای همه نوع فرضیه و توصیههایی برای درک و شناخت بهتر نقاشی ایرانی ارائه میدهد.
بخشی از متن کتاب:
«تجربۀ امروزی ما از جهانها بصری متفاوت -آرامش و صفای چشماندازهای چینی، هنر خردورزانۀ ایتالیایی و حتی غنای بعضاً مخرب هنر قرن بیستم- بیتردید به ما امکان میدهد که هم رنگهای پرشکوه حاکم بر هنر ایرانی را بپذیریم و هم وفور اعمالی را که در غنای خود تقریباً پوچاند. همۀ اینها نتیجۀ چیزی بود که شاید بتوان آن را کیش نمایش جزئیات نامید.
شخص میتواند به تنظیم جداولی برای ثبت انواع دست، بازو، سر، اسب، درخت یا پنجره بپردازد. هریک از آنها آنگاه که بهدرستی درک شوند، لذتی منحصربهفرد را به بیننده ارزانی میکنند. در این سطح است که درک نگارگری ایرانی، با نگرش امروزی به هنرها سازگار میگردد، زیرا به یکایک بینندگان شاهکارهای این هنر این اختیار را میدهد که تفسیری مختص به خود را برگزیده، و یافتههای خود را به جهان شخصی خود مبدل کنند. ممکن است بیننده جهانی را کشف کند که همه چیز آن زیباست بران علت که دهها اسلوب مجزا طی قرون و اعصار مهذب گردیده تا همۀ جزئیات هر نقاشی را نشان دهند و از این طریق به ثبت ابدی رازهای باشکوهی بپردازند که همۀ ما قادر به کشف و دوست داشتن آن باشیم.»