از پیاله تا فنجان و قلیان
مروری بر کتاب «تفریحات ایرانیان: مسکرات و مخدرات از صفویه تا قاجاریه؛ نوشتۀ رودالف متی»
در مطالعات تاریخی چند دهۀ اخیر در مراکز معتبر جهان، شیوههای پژوهشی جدیدی عرضه شده که سویههای دیگری از هنر در تمدن اسلامی را به ما نشان میدهد؛ هنری که نه لزوماً با دین و عرفان بلکه اولاً و اساساً با زندگیِ روزمره و تمامی مقتضیات انسانی عجین است. در این شیوه، معناکاوی در هنر اسلامی، با پرداختن به فرهنگ مادی[1] هر عصر، از جمله باورها و رفتارها صورت میگیرد (حال ذیل این نوع نگاه میتوان باورهای دینی را نیز در حکم مولفه بررسی کردو نه در برگیرندۀ تمام معنا .) اگر بخواهم فهرستی از این پژوهشها بنویسم طوماری میشود طولانی، که البته معرفی هر یک برای مطالعۀ تاریخ هنر ایرانی ـ اسلامی ارزشمند است. اما در این جستار میخواهم کتابی را معرفی کنم که، با سنجۀ این شیوۀ تاریخنگاری جدید، از استاندارد بالایی برخوردار است و هرچند که ابتدای به ساکن کتابی در زمینۀ تاریخ ایران محسوب میشود اما در جریانهای پژوهشی – تاریخ هنر ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. تلاش دارم که ابتدا به معرفی این کتاب بپردازم و سپس شِمایی از این تأثیر و کاربرد آن در بحث هنر ایران (در اینجا فرهنگ تصویری عصر صفوی) به دست دهم.
رودی متی در سال ۲۰۰۵ کتابی نوشت که با عنوان «تفریحات ایرانیان: مسکرات و مخدرات از صفویه تا قاجاریه[2]» به فارسی ترجمه شده است. همان گونه که از عنوان فارسی آن برمیآید، موضوع کتاب بررسی تاریخِ مخدرات و محرکات همچون شراب، افیون، تنباکو، قهوه و چای به دید بخشی از فرهنگ مادی ایران است. به گفتۀ دونالد کواترت[3] این کتاب «روایتی تأثیرگذار از رویارویی مردم صفوی و ایران قاجار (حدود ۱۵۰۰ـ۱۹۰۰) با الکل (عمدتاً شراب)، افیون، تنباکو، قهوه و چای است»[4]. اما آنچه روایت را تأثیرگذار میکند بررسی این ادوات سرگرمی و تفریح نیست؛ چرا که زمانی در سفرنامههای اروپاییان نظر دادن دربارۀ سرگرمیها و عادات مردمان غیراروپایی امری معمول و رایج بود و بازرگانان اروپایی که در شرکتهای تجاری هند شرقی انگلیس و هلند کار میکردند، به همین نحو، در مستند کردن تجارت از جمله مبادلۀ کالاهای سرگرمی مانند شراب، تنباکو، قهوه، چای و تریاک کوشا بودند[5]. در واقع آنچه این روایت را تأثیرگذار میکند دیدگاه ترمیمگر و تصحیحگر متی به خاورمیانۀ بعد از سالهای ۱۵۰۰ است. اغلب، خاورمیانۀ این سالها را جریانی رو به ضعف و انحطاط در نظر میگیرند. اما متی ورود و گسترش این محرکات را نشانهای از حیات پر جنبوجوش در عرصۀ اجتماعی و تجاری میداند و دائماً در تلاش است که میان امر واقعی و امر ایدهآل در جامعه و زندگی ایرانیان تمایز قائل شود و به راستی که در ارائۀ شواهد بسیار خوب عمل کرده است. متی توضیحات متقاعدکنندهای برای تناقض ظاهری میان مصرف محرکات با امور دینی در میان علما و دیگران دارد و به بررسی مباحثات و مخالفتهای پیرامون محرکات و حتی ممنوعیتهای دورهای میپردازد. او در آنِ واحد، مکرراً نشان میدهد که استفادۀ گسترده همیشه به معنای سوء مصرف نبوده است. همچنین در تحلیلهایش عوامل غیرفرهنگی به ویژه اقتصاد و جغرافیا را دخیل میکند. مثلا، چیرگی چای بر قهوه در اواخر قرن نوزدهم ناشی از شکاف روزافزون قیمت بین این دو ماده و تاثیر روسیه بود. اما ویژگی مهمتر این بررسی، توجه وی به تفاوتهای طبقاتی (اشراف، علما، بازرگانان، رعایا)، منطقهای، جنسیتی و اعتقادی (مسیحیان، یهودیان، مسلمانان) در مصرف محرکی خاص است؛ هرچند، بهواسطۀ ماهیت منابعی که متی از آن بهره برد، کتاب وی بیشتر اطلاعاتی درباب حاکمان و نخبگان و جمعیتهای شهری به دست میدهد و کمتر در مورد رعایا و روستاییان مطلبی میشنویم. با این همه، پژوهش او راههای جدیدی برای فهم تاریخ ایران پیش روی مورخان میگشاید و دریچهای است به سوی تنوعِ سرزمینی که اسلامی تعبیر میشود؛ اینکه سرزمینی اسلامی (در اینجا ایران صفوی و قاجار) تماماً بهشتِ قوانین اسلامی نبوده که در برابر فرهنگ غربی افراطگر قرار گیرد، بلکه سرزمینی بوده است که در آن حیات روزمره با تمامی تنوعش، چه خوشایند اخلاق و چه ناخوشایند آن، جاری است[6]؛ خاصه در عصر صفوی، که به گفتۀ احسان اشراقی «نظامی تفریحی» در کار بوده است و باید این دوره را تحولی در وضع تفریح ایرانیان دانست[7]؛ نظام تفریحیِ آنچنان وسیع و سازمانیافتهای که حتی در «تشکیلات اداری حکومت صفوی»، مناصبی را پایه گذاشته بود و بدان وسیله سازماندهی میشد: «یکی از این مقامات ناظر نامیده میشد که انجام کلیۀ تشریفات حول تفریحات عمومی یا درباری با نظر وی انجام میگرفت. مقام دیگر بیگلربیگی بوده است، که علاوه بر مسئولیت حفظ نظم عمومی، بر مسابقات و بازیهای سرگرمکنندۀ مردم نظارت میکرده است و صاحبمنصب دیگری به نام مشعلدارباشی به تفریحاتی از قبیل خیمهشببازی و حقهبازی و امور قمارخانهها و نظایر آن رسیدگی میکرد و هرگاه ترتیب جشن و سرور جنبۀ کاملاً دولتی داشت هزینههای لازم را مشرف یا مشرفان سرکار خاصه تأمین میکردند»[8].
این مسئله تا میزان زیادی ناشی از منشها و رویکردهای انتخابی پادشاهان صفوی بود، که متناسب با آن، به برگزاری اعیاد و مراسم و سازمان دادن تفریحات عمومی و جشنها توجه خاصی میشد. شهر اصفهان، پایتخت صفویه در آن روزگار، مرکز این جوش و خروشهای تفریحی بود و سیاحان اروپایی که ناظران عصر بودند توصیفات بسیاری از این تفریحات به دست دادهاند. دیوارنگارههای بزرگمقیاسِ کاخ چهلستون، که رقاصگان و رامشگران و نوازندگان و جامهای می در یک مجلس پذیرایی درباری را در بر دارد، شاید بیش از هر منبع دیگری نشانگرِ این توجه دربار به بزم و سرورِ سازمانیافته باشد (تصویر ۱ و ۲). البته این بزم و سرور مختص عصر صفوی نیست، اما وجود چنین نگارههای بزرگمقیاسی درون یکی از مهمترین بناهای درباری توجه ما را به اهمیت موضوع جلب میکند. کما اینکه نگارههای عیش و عشرت تنها به این دیوارنگارههای بزرگ ختم نمیشود. در سرتاسر تالار اصلی و البته تالار پشتیِ کاخ چهلستون و همچنین در تالار عالیقاپو تصاویری وجود دارد که از آنها با نام «گلگشت» [یعنی تفرج] یاد میشود؛ زنان و مردانی که در سبزهزار بساط عیش و نوش پهن کردهاند و در حال خوشگذرانیاند و با فراغ خاطر به رقص و نواختن موسیقی و نوشیدن اشربه مشغولاند (تصاویر ۳، ۴، ۵، ۶). هر چند لازم به ذکر است که چنین گلگشتهایی در قالب نگارههای رقعهای نیز باقی مانده است.
شاید بگویید که ترسیم جام و می و معشوق در سنت نقاشی ماقبل صفوی نیز دیده میشود (همچون تصویر ۷)، پس نکتۀ تأکید این نگارهها کجاست؟ جدا از تعدد این نوع تصاویر در عصر صفوی در مقایسه با پیشینیانش، تغییر شیوۀ پرداخت در پیکرهها و تعداد آنها، در ترکیببندیها، در اشیاء، در پسزمینه و جدا شدن از زمینۀ داستانی ـ ادبی (وجود مایههای واقعگرایانه) است که خود دال بر اهمیتِ موضوع تفریح و تفرج و سرگرمی است و نیاز به مطالعۀ دیگر دارد. در میان نگارههای موجود، تصاویری به دست میآید، که نه جام و صراحی و الوات آشنای مینوشی، بلکه کالاهای مصرفی جدید عصر در آن به تصویر کشیده شده است: یعنی قهوه و قلیان.
در نگارۀ «جوانِ نشسته بر زانو قهوه را تعارف میکند»[9] از رضا عباسی، مردی را میبینیم که به شیوۀ ساقیان جوان قهوه تعارف میکند (به دو تصویر ۸ و ۹ نگاه کنید). در این دو نگاره حالت کلی بدن، ویژگیهای صورت پیکره که از شیوۀ مرسوم پرداختِ ساقیانِ جوان پیروی میکند، همچنین نمدی که زیر زانوان پهن شده که احتمالاً از جامۀ ظریفشان محافظت کند، جهت نگاه هر دو پیکره که به آن سویی است که مشتری نشسته و اینان میخواهند پیالۀ قهوه یا شراب را به آنان تعارف کنند، و حتی پرداخت گیاهان پشتِ پیکرهها مشابهت بسیاری دارند. اما همان طور که فرشید امامی در باب نگارۀ قهوهچی در مقالهاش پیرامون قهوهخانههای اصفهان[10] اشاره میکند، ویژگی بیسابقۀ بخصوصی این نقاشی را تمایز میبخشد: قهوه بهخلاف شراب در سینی تعارف میشود و صراحی جای خود را به قهوهجوش یا قرهآفتابۀ[11] فلزی میدهد؛ و نهایتاً در این جابجایی، نحوۀ پرداخت حالت دست پیکره است که تمایز اصلی را در تصویر ایجاد میکند: در مقایسه با پیاله یا قدح، که معمولاً از زیر با انگشت نشانه و شست به شیوهای ظریف در دست گرفته میشد، در اینجا فنجان چینی از بالا با همۀ انگشتها واقع بر دورِ لبۀ فنجان گرفته شده است؛ حالتی که آشکارا حاکی از آن است که نوشیدنی داغ بوده، همانگونه که خطوط موجدار بخارِ برخاسته از فنجانها مؤید آن است (و به راستی نیز در منابع تصدیق میکنند که قهوه بسیار داغ مصرف میشده است)[12].
یا در نگارۀ شمارۀ 10 با عنوان «جوان نشسته با فنجان قهوه در دست»، هرچند نحوۀ پرداخت حالت دست پیکره همچنان از همان سنت ساقیان جوان بهره میگیرد، اما خطوط موجدار بالای فنجان نشان از داغی نوشیدنی دارد و خود فنجان همان فنجانهای قهوهخوری است که در نگارۀ رضا دیدیم و با پیالههای مینوشی در تصاویر متفاوت است (به پیالههای مینوشی در تصاویر ۱۰ و ۱۱ نگاه کنید). اینها همان فنجانهای قهوهخوری هستند که کمپانی هند شرقی هلند به عنوان کالای فرعی زمانه در عصر صفوی از چین وارد ایران میکرد[13].
اما اکنون پرسش این است که قهوه چه مسیری را برای ورود به ساحت تصویر طی کرد؟ قهوه، همچون تنباکو و چای و شکلات، مادهای بود که ورود و رواجش در پی انقلاب تجاریای بود که پس از کشف مسیر دماغۀ امیدنیک از اروپا به هند در ابتدای قرن شانزدهم (دهم هجری قمری) آغاز شد. این مواد، که تا آن وقت در اغلب قارهها به کلی ناشناخته بود، حدود ۱۵۰ سال بعد از سفر کلمب به آمریکا و عبور واسکودوگاما از دماغۀ امیدنیک، به تدریج از آمریکای جنوبی یا آسیا در سراسر جهان پراکنده گشت و به کالاهای اصلی شبکۀ تجاری گستردهای تبدیل شد[14]. اما در ربع آخر قرن شانزدهم بود که از راه مسیرهای تجارت زمینی واردِ قلمروهای صفویان شد و در دهههای میانیِ قرن هفدهم (یازدهم قمری)، دیگر عمدتاً از بندرِ موکا در یمن به سواحل خلیج فارس (مسیر تجارتی که در آن شرکتهای بحریِ اروپایی و نیز ملوانانِ محلی فعال بودند) با کشتی حمل میشد. این ماده به سرعت جای خود را در عادات روزمرۀ مردمان صفوی باز کرد؛ چنانکه سالکالدین حموی یزدی در رسالهاش در اواخر قرن دهم (شانزدهم میلادی) میگوید: «اکثر بلاد عجم صاحبان طبع سلیم و ذهن مستقیم به شرب آن اعتیاد دارند و هیچ محفل و مجلس نیست که آن را در میان نیارند»[15] و قاضی بن کاشفالدین، در رسالۀ چوب چینیاش، نوشیدن چند فنجان در صبح و دو سه فنجان بعد از طعام را توصیه میکرد[16]. همچنین، قهوه عادات غذا خوردن و نظم وعدههای غذایی را تحت تأثیر قرار داد: در اواخر قرن یازدهم، وعدۀ غذاییِ جدیدی برای صبح در نظر گرفته شد که به تحتالقهوه (یعنی پیش از قهوه) شهرت یافته بود.
بازرگانان و هنرمندان بیشماری که در بازارهای اصفهان به کسبوکار مشغول بودند احتمالاً روزشان را در قهوهخانهها با قهوه و چیزی شیرین آغاز میکردند، یعنی به همان شیوهای که روز به روز در سراسر جهان رواج مییافت[17]. فزون بر این، حتی هنگامیکه به گرمابه میرفتند – البته گرمابههایی که محل رفت و آمد ثروتمندان بود – مادامی که از حمام بیرون میآمدند تا لباس بپوشند، از آنان با قهوه و قلیان و مشغولیاتی از این دست پذیرایی میشد[18]. این مادۀ جدید آنقدر در دل زندگی روزمره و به عبارتی ذهنیت صفویان نفوذ کرده بود که توانست همنشین جداییناپذیر شراب و میخانه شود[19]؛ البته اگر نخواهیم بگوییم جای آنها را گرفت. دوبیتی صادقی بیگ گواهی بر این تحول است:
به قهوهخانه نه از بهرِ قهوه جا کردم
به یادِ باده کشم جام قهوه را هر دم[20]
همان طور که حموی نیز اشاره کرده بود، این جانشینی تا آن حد بود که قهوه جزء لاینفکِ محافل و مهمانیهای درباری شد و به پژوهش فلسفی، شاه عباس گاه مهمانان عالیقدر و سفرا و بزرگان و سران دولت را به قهوهخانه میبرد و در آنجا آنان را به نوشیدن قهوه و شراب و تماشای رقص جوانان زیبارویی که در قهوهخانهها کار میکردند مشغول میداشت[21].
اما قهوه صرفاً به ضیافتهای حکومتی و درباری محدود نمیشد، بلکه بهواسطۀ قهوهخانههای نوظهور، در عرصۀ عمومی نیز ورود یافت. در این عصر قهوهخانهها یکی پس از دیگری در فضای شهری پدیدار شدند؛ بالاخص ظهورشان در اصفهانِ پایتخت در محورهای میدان نقش جهان، چهارباغ، تختگاه (در محدودۀ هارون ولایت) حیات جدیدی را در عرصۀ تفریح و تفرج رقم زد[22].که البته بسیار نیز در سفرنامههای اروپاییان و حتی منابع دست اول، این قهوهخانهها محل گردهمایی و تفریح و سرگرمی مردمان توصیف شده است[23].
اما قهوه و آداب آن، تنها موردی نبود که خاصِ عصر صفوی باشد و وارد فرهنگ تصویری آن شده باشد. در این میان، قلیان نیز به تبعِ ورود تنباکو، مادۀ مصرفی جدید، به تصویر کشیده شد. هرچند که پژوهشها حاکی از آن است که خاستگاه قلیان به پیش از قرن دهم و خارج از ایران در سایر مناطق خاورمیانه بازمیگردد و حتی در ابتدا از برای مصرف افیون (بنگ) به کار میرفته است، اما از ابتدای استعمال تنباکو در ایران، محبوبترین و رایجترین ابزار در ایران به شمار میرفت. همۀ مسافران غربی ایران صفوی قلیان را ابزار جالبی میخوانند که در هیچ جای غرب وجود ندارد[24] و حتی طراحیهایی از این ابزار عجیب و غریب [25]به دست دادهاند (تصویر ۱2)
هرچند که مصرف تنباکو مورد اعتراض علما و روحانیت قرار گرفت و مباحثاتی را در میانشان دامن زد و آن را با شیوههای استدلالی خود با پلیدیها یکی گرفتند[26]، اما کلاً در ایران صفوی، اقدامات حکومتی برای محدود کردن مصرف تنباکو بسیار معدود بود و به دوران شاه عباس اول و شاه صفی اول منحصر میشد. به هر صورت غیرقانونی کردن دخانیات چندان موفقیتآمیز نبود، زیرا فقط استعمال دخانیات را زیرزمینی میکرد و البته از مجرای خریدوفروش آن حکومت میتوانست مالیات خوبی به دست آورد. به هر روی، بر اساس منابع داخلی و خارجی، مصرف تنباکو در ایران صفوی با شور و شوق مورد استقبال واقع شد و این استقبال چنان بود که در کنار قهوهخانهها و دکانهای تنباکوفروشی در اواخر قرن یازدهم (هفدهم میلادی) قلیانخانهها نیز در شهرهای ایران رواج یافتند (هرچند ممکن بود در مواردی در مکانی واحد درهم تنیده شوند).
کمپفر در حین عبور از رشت در سال ۱۰۹۴ (۱۶۸۳ ق) چنین اشاره کرد که «از هر سه یا مطمئناً هر چهار خانه [دکان] در اینجا، یکی قلیانخانه است که در آن صدای ناطقان و متکدیان را میتوان شنید[27] و تاورنیه میگوید: «ایرانیان چنان به تنباکو معتادند که ممکن نیست از آن چشم بپوشند. معمولاً اولین چیزی که سر سفرۀ پذیرایی میآورند قلیان و قهوه است. عیش و نوش را نیز با همینها شروع میکنند»[28]. این عادت چنان بود که معتادان به تنباکو قلیانهایشان را حتی با خود به داخل مسجد میبردند و همان طور که پیشتر گفتیم در گرمابهها نیز قلیان براه بود؛ همچنین شاردن ضمن مشاهداتش میگوید که در مدارس «استاد و شاگرد هردو، در حین مطالعۀ عمیق و دقیق خود، لولۀ قلیان در دهان دارند[29].
اما ظاهراً امتیازات طبقاتی در مصرف دخانیات تأثیرگذار بود. اینگونه به نظر میرسد، که بیشتر، افراد مرفه از قلیان استفاده میکردند و طبقات فقیرتر اغلب چپقهای معمولیِ قابل حمل را به کار میبردند. حتی اگر فقرا قلیان میکشیدند از ابزار سادهای استفاده میکردند که با پوست نارگیل یا گاه با کدوی قلیانی ساخته میشد. ثروتمندان، برعکس، قلیانهایشان از شیشۀ رنگی یا بلور ساخته و با نقره یا طلا تزئین میشد یا حتی الماسهایی در آن کار میگذاشتند[30]. در آداب مصرفی این مادۀ جدید، جالب است بدانیم که افراد بلندمرتبه ضمناً کسی را که قلیاندار خوانده میشد استخدام میکردند که یا سوار بر اسب یا پیاده همراهشان میرفت و ابزار و تجهیزات لازم برای استعمال دخانیات را با خود حمل میکرد[31].
شاردن میگوید: «متعینین و متشخصین قلیان خود را بهوسیلۀ مرد سواری همیشه همراه خویش دارند و اغلب اوقات در سر راه توقف کرده، قلیان میکشند و حتی در پشت اسب نیز غلیان و غرغر راه میاندازند»[32]. شاهد تصویری این مدعا شاید نگارۀ «شکار سلطنتی» از علیقلی جبادار باشد که شاه عباس دوم را در صحنۀ شکار نشان میدهد، در حالی که غلامی قلیان وی را نگه داشته و خود سوار بر اسب مشغول به کشیدن قلیان است (تصویر ۱3). اما این تنها نگارهای از عصر صفوی نیست که این کالای مصرفی جدید را به تصویر کشیده است.
در نگارههایی از رضا عباسی (تصویر 14)، علیقلی جبادار (تصویر 15) و محمدقاسم (تصویر 16و 17) قلیانهایی که اتفاقاً شیشهای است به تصویر در آمده است و به احتمال زیاد نگارۀ نشمی کماندار از رضا عباسی اولین تصویری است که از قلیان را هنرمندی ایرانی کشیده است؛ همان نشمی که از همدمان رضا عباسی در میانسالی او بوده است.
یا نگارۀ شاه سلیمان و درباریانش، در حالی که شاه بر تالار نیمهبازی که طارمیهای آن شبیه به چهلستون اصفهان است تکیه داده و احتمالاً کارگزار فرنگی را به حضور خوانده، در حال کشیدن قلیانی است که از بلور شفاف در اندازهای بزرگتر ساخته شده است؛ قلیانی که با قلیانهای تصویرشده در سایر نگارهها تفاوت دارد و این همان مطلب درباب تفاوتهای طبقاتی در مصرف مخدرات و محرکات را میرساند.
اما جالبتر آن است که به نظر میرسد هیچ تمایز آشکار جنسیتی در مصرف دخانیات در ایران صفوی وجود نداشته است. دو نقاشی از محمد قاسم تبریزی از اواسط قرن یازدهم (هفدهم میلادی) وجود دارد که استعمال دخانیات زنان را نشان میدهد؛ و البته مشاهداتِ سیاحانْ شاهدمثالی است در تایید این تصاویر. تاورنیه میگوید: «ایرانیان چه مرد و چه زن از ابتدای جوانی چنان به کشیدن قلیان عادت کردهاند که پیشهوری که بیش از پنج پشیز درآمد ندارد سه پشیز خرج تنباکو میکند. خودشان میگویند: اگر تنباکو نداشته باشیم دل و دماغ نداریم»[33]. یا دوبروین، که اوایل قرن هجدهم (دوازدهم قمری) از اصفهان دیدن کرده بود، اصفهانیان بسیاری را دید که در «گروه بیشماری از زنان و مردان» دود میکردند و قهوه مینوشیدند و گروه گروه به سوی پل قدم میزدند»[34].
افزون بر آن، این گزارش دوبروین نشان میدهد که، بر خلاف فرض رایج دربارۀ تفکیک جنسیتی محیط مصرف، زنان و مردانِ شهرنشین، هردو از سرگرمیهای اجتماعی همچون قهوه نوشیدن و کشیدن تنباکو و قدم زدن در فضاهای عمومی بهره میبردند[35]؛ هر چند که نهایتاً اذعان دارم که این مسئله جای پژوهش و پرسش بیشتری دارد: اینکه آیا این زنان توصیفشده در گزارش دوبروین و این زنان تصویرشده در نگارههای محمد قاسم زنان عادی در دورۀ صفوی بودند یا اگر نه، پس در چه گروه و عنوانی جای میگرفتند.
از سنت تصویری عصر صفوی تا حدودی میتوانیم بفهمیم زن تصویرشده در نگارۀ شماره 16، به واسطۀ عشوهگری ـ نحوۀ نشستن پیکره و کفش به پا نداشتن که نشانۀ اغواگری بود ـ و برهنگی بدن و گردنش میتوانیم حدس بزنیم که احتمالاً زنی عادی در عصر صفوی نبوده باشد.
اما در مورد نگارۀ شماره 17 که خارج از ویژگیهای برشمرده است چه میتوانیم بگوییم؟ آیا میتوان بهواسطۀ پیالۀ می در دستش و حالت دستش که گویی دارد قلیان را به کسی تعارف میکند، او را کاسهدار بدانیم؟ اینها پرسشهایی است که برای یافتن پاسخ بهتر برایشان نیاز به پژوهش و فرصت دیگری هست. اما به نظر میرسد زمانی که شاعری ناشناس در شیراز رباعی زیر را میگفت، شاید چنین معشوقهای را در ذهن داشته است:
قلیان ز لب تو بهرهور میگردد
نی در دهن تو نیشکر میگردد
بر گرد رخ تو دود تنباکو نیست
ابریست که بر گرد قمر میگردد
سخن پایانی آنکه هرچند این بررسی قابلیت آن را دارد که طول و تفصیل بیشتری پیدا کند و سؤالات بیشتری را به پرسش گذارد و پاسخ دهد، اما هدف این جستار در وهلۀ اول معرفی یک پژوهش خوب در عرصۀ مطالعات تاریخ ایران و در وهله دوم نحوۀ استفاده از این روشهای جدید پژوهشی در تاریخ هنر ایران بوده است. هرچند در این فرصت تنها به بررسی دو مورد (قهوه و تنباکو) در دورۀ صفوی پرداختم، اما کتاب متی دامنۀ گستردهتری را، چه بهلحاظ اسباب سرگرمی، چه محتوایی و چه بهلحاظ گاهشماری تاریخی در بر میگیرد. نیمۀ دوم کتاب در پردازش به دوران پس از صفویه است و به همان ترتیب به مباحث جداگانهای درباره شراب، تریاک، توتون، قهوه و چای تقسیم میشود. متناسب با هر ماده، در دورۀ پساصفوی بحث را از سر میگیرد و تفاوتها و شباهتهای میان دورهها و اوج و فرود هر ماده را عنوان میکند. بنابراین مورخان هنر از نو میتوانند در ساحت تصویری عصر پساصفوی کاوش کنند و اطلاعات تاریخی هنری جدیدی در اختیارمان قرار دهند.
پینوشتها:
این متن پیشتر در وبسایت حرفه: هنرمند منتشر شده است:
برای اطلاع بیشتر درباب ضیافتهای شاهانۀ عصر صفوی و ایدهها و گفتارهای سازندۀ آن رک:
[1]. material culture
[2]. Rudi Matthee, The Pursuit of Pleasure: Drugs and Stimulants in Iranian History, 1500-1900.
[3]. Donald Quataert
[4]. Book review. Reviewed by Donald Quataert, Binghamton University, State University of New York
[5]. Book review. Reviewed by Richard W.Bulliet, Columbia University
[6]. Reviewed by Donald Quataert. Reviewed by Richard W.Bulliet
[7]. اشراقی، احسان، ۱۳۵۳، «اشارهای به تفریحات و نظام تفریحی دوران صفویه». هنر ومعماری، هنرومردم، شمارۀ ۱۴۰و۱۴۱، صص: ۲۸ـ۳۵. ص ۲۸. همچنین برای مطالعۀ بیشتر درباب تفریحات ایرانیان در عصر صفوی نک: آژند، یعقوب، ۱۳۸۵، نمایش در دورۀ صفوی، تهران: فرهنگستان هنر. و فلسفی، نصرالله، ۱۳۴۷، زندگانی شاهعباس، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
[8]. اشراقی، ۱۳۵۳: ۲۸
[9]. Kneeling youth offering coffee
[10]. Emami, Farshid, 2016, “Coffeehouses, Urban Spaces, And the Formation of a Public Sphere in Safavid Isfahan” in: Muqarnas, edited by Gulru Necipoglu, Volume 33, 177-220.
[11]. قره آفتابه در متن مینورسکی، تذکرة الملوک، ص ۵۱ در شمار وسایل قهوهخانۀ سلطنتی آمده است که فرشید امامی نیز در مقالۀ مذکور به آن اشاره کرده است.
[12]. امامی، ۲۰۱۶: ۲۰۶
[13]. متی، ۱۳۹۶: ۲۱۴
[14]. متی، ۱۳۹۶: ۲۰۳. از میان این مادهها، قهوه تنها موردی بود که ابتدا در سرزمینهای اطراف دریای سرخ، اتیوپی در شمال شرق آفریقا و یمن در جنوب غرب عربستان کشت میشد. برای مطالعه درباب تاریخ قهوه رک: متی، ۱۳۹۶، ۲۰۳ـ۲۴۰ و ۳۲۱ـ۳۷۱. فلسفی، ۱۳۴۷، مجلد دوم، ۳۱۲ـ ۳۱۶. امامی، فرشید، ۲۰۱۶.
[15]. سالکالدین محمد حموی یزدی، رساله فی قهوه و چای و فادزهر و بیخ چینی، ص ۷۰.
[16]. قاضی بن کاشفالدین، رسالۀ چوب چینی، ص۹۲. اول صبح چند فنجان بخورند و بعد از طعام اگر از معده گذشته باشد یا آنکه رغبت به آب باشد دو سه فنجان بنوشند.
[17]. امامی، ۲۰۱۶: ۲۰۴.
[18]. متی، ۱۳۹۶، ۲۲۵.
[19]. فرشید امامی مکرراً در مقالهاش مستند میکند که قهوهخانه و میخانه یا پهلوی یکدیگر ساخته میشدند یا هر دو در یک محیط عرضه میشدند.
[20]. صادقی بیگ، حظیات، ص ۱۷۴. قرابت میان قهوه و شراب در سایر اشعاری که تأثیر قهوه با شراب را قیاس میکنند نیز بیان میشود.
[21]. فلسفی، ۱۳۴۷، ج دوم: ص ۳۱۱.
[22]. شاید بواقع بتوان گفت پژوهش فرشید امامی، در حال حاضر، بهترین منبعی است که کالبد و حیات شهری اصفهان صفوی را در ارتباط با قهوهخانهها بررسی میکند.
[23]. نک: شاردن، ۱۳۳۶، ج ۴: ص ۲۷۶. اولئاریوس، ۱۳۸۵: ص ۲۴۱. تاورنیه، ۱۳۸۲: ص ۶۲. همچنین نک: نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، صص ۵۶، ۲۳۷، ۲۹۸. جنابدی، روضة الصفویه، ۱۳۷۸: صص۷۶۰ و ۷۶۱. فندرسکی، تحفة العالم، ۱۳۸۸: ص ۸۲.
[24]. برای اطلاع بیشتر درباب تاریخ تنباکو و قلیان رک : متی، ۱۳۹۶: ۱۷۱-۱۸۱.
نک: شاردن، ۱۳۳۶، ج۴، ص ۵۳. همچنین تاورنیه، ۱۳۸۲: ص ۳۰۹.
[25]. exotic
[26]. متی، ۱۳۹۶: ص ۱۹۲. برای مطالعۀ بیشتر در باب مباحثات مطرح شده، نک همان منبع: ص ۱۹۴.
[27]. به نقل از متی، ۱۳۹۶: ص ۱۸۴.
[28]. تاورنیه، ۱۳۸۲: ۳۰۹. همچنین نک: اولئاریوس صص ۱۳۵، ۲۷۴.
[29]. شاردن، ۱۳۳۶، ج ۴: ص۵۵. این اعتیاد به قلیان چنان بود که در مورد محمدرضابیگ، سفیر صفوی به فرانسه در 15ـ۱۷۱۴، چنین گفته شده که در تمام طول سفرش یک قلیاندار داشته که هر جا میرفت همراه او بود. گفته شده او هرگز از قلیانش جدا نمیشد و در کالسکه وقتی به حضور لویی چهاردهم میرفت، قلیان میکشید و همینطور در حمام و حتی در اپرای پاریس. متی، ۱۳۹۶: ص ۱۸.
[30]. متی، ۱۳۹۶: ۱۸۸. همچنین متی به این نکته اشاره میکند که تمایز میان قلیان و چپق، علاوه بر مبنای طبقاتی، مبنای منطقهای نیز شاید داشته باشد. ظاهراً چپق در نواحی شمال و شمال غرب یا مناطق ترکزبان ایران رواج داشت. اما در این حالت هم میزان تزئینات و گرانبها بودن چپقها بستگی به سطح طبقاتی مصرفکننده داشت. همان، صص ۱۸۹-۱۹۰.
[31]. همان، ص ۱۸۸.
[32]. شاردن، ۱۳۳۶، ج۴، ص ۵۵. همچنین نک: کمپفر، ۱۳۵۰: ص ۲۳۹.
[33]. تاورنیه، ۱۳۸۲: ص ۳۱۱.
[34]. De Bruyn, Travels in Muscovy, Persia and Part of East-Indie, 200
[35]. Emami, 2016: p 200.